چرا پذیرفتم در کمیتۀ دایز حاضر شوم |
||
لئون تروتسکی ترجمه: رضا اسپیلی* مقالۀ زیر در ۱۱ مارس ۱۹۳۹ نوشته شد و نخستین بار در شمارۀ ۳۰ دسامبر ۱۹۳۹ در سوشالیست اپیل به چاپ رسید. کمیتۀ دایز، کمیتۀ داخلی فعالیت های ضدّ امریکایی به رهبری دمکرات تگزاسی، مارتین دایز بود؛ سلف کمیتۀ مک کارتی. *** چرا پذیرفتم در کمیتۀ دایز حاضر شوم؟ طبیعتاً نه به خاطر کمک به درکِ اهداف سیاسی آقای دایز، به ویژه گذراندن قوانین فدرال علیه این یا آن «حزب» افراطی. به عنوان دشمن سازش ناپذیر فاشیسم و نه فقط فاشیسم، بلکه کمینترن کنونی، قاطعانه مخالف توقیف هر یک از این دو هستم. غیرقانونی کردن گروه های فاشیستی، ناگزیر ویژگی موهوم دارد: چون واپس گرا هستند، می توانند به راحتی رنگ عوض کنند و خود را با هرگونه شکل سازمانی، سازگار؛ چرا که بخش های متنفذ طبقۀ حاکم و دستگاه دولتی با آن ها همدلی می کنند و این همدلی ها ناچار در زمان بحران های سیاسی افزایش می یابد. در مورد کمینترن، توقیف تنها به این سازمان کاملاً منحرف و سازش پذیر کمک می کند. مشکل موقعیت کمینترن، نتیجۀ تناقض آشتی ناپذیر میان جنبش بین المللی کارگران و منافع جرگۀ حاکم کرملین است. کمینترن پس از اتمام نوسان ها و فریبکاری هایش، آشکارا وارد دورۀ طولانیِ تلاشی شده است. توقیف حزب کمونیست، فوری اعتبار این حزب را در چشم کارگران به عنوان مبارز آزارندۀ طبقۀ حاکم بازسازی می کند. اما مشکل به همین جا ختم نمی شود. در رژیم بورژوازی، هرگونه توقیف حقوق سیاسی و آزادی، در نهایت ناگزیر بر طبقۀ کارگر به ویژه پیشرفته ترین عناصرش تحمیل می شود- مهم نیست در آغاز علیه چه کسی نشانه رفته باشد. این قانون تاریخ است. کارگران باید بیاموزند چگونه با داوری خود و نه با توصیه های پلیس، میان دوستان و دشمنان شان فرق بگذارند. پیشبینی ایرادِ چشم و گوش بسته، مشکل نیست: «اما مگر دولت شوروی که خود شما در آن نقش داشتید، تمام احزاب سیاسی به جز بلشویک ها را قدغن اعلام نکرد؟» کاملاً درست است و تا امروز آماده ام مسئولیت این کنش ها را بپذریم. اما نمی توان قوانین جنگ داخلی را با قوانین دوران آرامش، قوانین دیکتاتوری پرولتاریا را با قوانین دمکراسی بورژوایی یکی دانست. اگر سیاست آبراهام لینکلن را تنها از منظر آزادی های مدنی در نظر بگیریم، پس این رئیس جمهور بزرگ خیلی هم دلپذیر به نظر نخواهد رسید. او در توجیه جریان می توانست بگوید مجبور بوده جنگ داخلی را برای پالودن دمکراسی برده داری به کار برد. جنگ داخلی، شرایط بحران حاد اجتماعی است. این یا آن دیکتانوری به ناگزیر از شرایط جنگ داخلی برخواهد خاست و اساساً به عنوان استثنایی بر قاعده، رژیمی موقت ظاهر خواهد شد. درست است که دیکتاتوری در شوروی از بین نرفت، بلکه برعکس شکل توتالیتر مهیبی یافت. این امر با این واقعیت توضیح داده می شود که از انقلاب، کاست ثروتمند جدیدی سر برون آورد که مگر با اقدامات جنگ داخلیِ مخفی قادر به ابقای رژیم اش نبود. دقیقاً بر سر همین مسأله بود که من با جرگۀ حاکم کرملین مخالف شدم. من شکست خوردم چون که طبقۀ کارگر در نتیجۀ شرایط داخلی و خارجی، در پاکسازی بوروکراسی خود، بسیار ضعیف عمل کرد. اما شک ندارم که طبقۀ کارگر بالأخره این کار را انجام خواهد داد. اما شرایط در شوروی سوسیالیستی هرچه باشد، طبقۀ کارگر که در کشورهای سرمایه داری احساس برده بودن می کند، باید بر سر دفاع از آزادی ]فعالیت[ برای هرگونه گرایش سیاسی- حتی دشمنان سازش ناپذیرش- بایستد. به این دلیل است که کمترین همدلی را با اهداف کمیتۀ دایز احساس نمی کنم. * این ترجمه از کتاب «نبرد با فاشیسم در آلمان و مبارزه های مدنی با فاشیسم در ایالات متحده» (لئون تروتسکی)، ترجمۀ رضا اسپیلی، نشر دیگر (۱۳۸۷) گرفته شده است. http://marxists.org/archive/trotsky/1939/03/dies.htm
|
||