لئون تروتسکی

سکتاریسم، سنتریسم و بین الملل چهارم

لئون تروتسکی نقش این گرایشات را در جنبش انقلابی تجزیه و تحلیل می نماید

(۱۹۳۵ اکتبر ۲۲)

ترجمه: ژاله سهند


نوشته شده: ۱۹۳۵ اکتبر ۲۲.

منبع: New Militant، Vol. II شماره 1 ، ۴ ژانویه ۱۹۳۶ ، ۳ ص.

رونویسی / نشانه گذاری: Einde O’Callaghan برای بایگانی اینترنت (20 March 2018).

 Copyleft: آرشیو اینترنت لئون تروتسکی (www.marxists.org) 2018. Creative Commons (Share & Attribute)


انکار حضور گرایشات سکتاریستی در میان ما نامعقول خواهد بود. آنها با یک سری بحث و انشعابات کاملاً عریان گشته اند. در واقع، چگونه یک عنصر سکتاریسم در یک جنبش ایدئولوژیک که بطور اشتی ناپذیری با تمام سازمانهای مسلط طبقه کارگر در موضع مخالف قرار گرفته و مورد آزار و اذیتهای هیولانه و کاملاً بی سابقه ای در سرتاسر جهان قرار دارد، کوتاهی کرده است  که خود را نمودار گرداند؟  اصلاح طلبان و سنتریست ها آماده اند هر موقیعتی را برای نشانه رفتن انگشت خود به"سکتاریسم" ما بقاپند; و بیشتر مواقع، آنها نه نقطه ضعف ما بلکه نقطه قوت ما را در ذهن خود دارند: برخورد جدی ما به تئوری را، تلاش ما برای ژرف نگری عمقی در هر وضعیت سیاسی و پیشبرد شعارهای روشن را; دشمنی ما با تصمیمات "آسان" و "راحت" که به امروز توجه دارند، اما برای فردا فاجعه  آماده می نمایند. آمدن اتهام سکتاریسم از طرف اپوتونیستها، بیشتر مواقع یک تعریف و تمجید است.

تمایزات مارکسیستی

با این حال، به اندازه کافی کنجاوکانه، ما غالباً نه تنها از طرف رفرمیستها و سنتریست ها، بلکه از طرف مخالفان "چپ"، سکتاریست های بدنام، که بخوبی ممکن است در هر موزه ای در معرض نمایش قرار بگیرند، متهم به سکتاریسم  می شویم. اساس نارضایتی آنها از ما درعدم سازش ما با آنان، در تلاش برای پالایش خودمان از بیماری های سکتاریستی بچه گانه و اعتلا به سطحی بالاتر نهاده شده است.

برای یک ذهن سطحی ممکن است که کلماتی مانند سکتاریست، سنتریست و غیره، صرفاً عباراتی پلمیک به نظر برسند که به دلیل عدم وجود صفاتی دیگر و مناسب تر توسط مخالفان رد و بدل می شوند. با این حال، مفهوم سکتاریسم و همچنین مفهوم سنتریسم در فرهنگ لغت مارکسیستی معنای مشخصی دارند. مارکسیسم برمبنای قوانینی که بر حرکت جامعه سرمایه داری حاکم است، برنامه ای علمی ساخته است که توسط آن کشف گردیده است. این یک فتح غول آسایی است! با این حال، ایجاد یک برنامه صحیح کافی نیست. ضروری است که آنرا طبقه کارگر بپذیرد. اما سکتاریست، به لحاظ ماهیت چیزها، در نیمه اول کار توقف می کند. مداخله فعال در مبارزات واقعی توده های کارگران برای او با تبلیغ انتزاعی یک برنامه مارکسیستی جایگزین می گردد.

چشم انداز سکتاریستی جامعه

هر حزب طبقه کارگری، هر جناحی درطی مراحل اولیه خود از یک دوره تبلیغات محض، یعنی آموزش کادرهای خود گذر می نماید. این دوره موجودیت به مثابه یک محفل مارکسیستی همیشه با عادت داشتن به یک برخورد انتزاعی با مشکلات جنبش کارگری اشباع می شود. آنکسی که  قادر به بیرون پا گذاشتن به موقع از محدودیت های این هستیت نیست، به یک سکتاریست محافظه کار مبدل می گردد. سکتاریست به زیست جامعه به مثابه یک آموزشگاه  بزرگ و به خودش به مثابه یک معلم می نگرد. به عقیده او طبقه کارگر باید مسائل کم اهمیت خود را به کنار گذاشته،  و در پیرامون کرسی خطابه او در صفوفی استوار گرد بیاید: تکلیف بعد از آن حل و فصل می گردد.

سکتاریست نقض مستقیم ماتریالیسم دیالکتیکی است، که تجربه را نقطه عزیمت خود گرفته وهمیشه به آن باز می گردد، اگرچه او در هر جمله ای به مارکسیسم قسم می خورد. یک سکتاریست کنش و واکنش دیالکتیکی مابین یک برنامه به پایان رسیده و در حال اجرا، یعنی مبارزه توده ای ناقص و ناتمام را درک نمی کند. روش تفکر سکتاریست همان روش عقل گرا، فرمالیست و روشنگر است. در طی یک مرحله مشخصی از توسعه، عقل گرایی، منتقدانه هدایت شده برعلیه عقاید کورکورانه و خرافات (قرن هجدهم!) مترقی است. مرحله مترقی عقل گرایی در هر جنبش رهایی بخش عظیمی تکرار می شود. اما عقل گرایی (تبلیغ گرایی انتزاعی) به محض آنکه برعلیه دیالکتیک هدایت شود، عاملی ارتجاعی می گردد. سکتاریسم دشمن دیالکتیک است (نه در واژه بلکه در عمل) به این معنا که به سوی پیشرفت واقعی طبقه کارگر، پشت می گرداند.

فرمولهای آماده

سکتاریست در حیطه ای از فرمولهای آماده زندگی می کند. به طور معمول، زندگی بدون آنکه متوجه او گردد، از او میگذرد;  اما گاهگاهی در حال عبور چنان تلنگری به او میخورد که باعث می شود 180 درجه به دور محور خود بچرخد  و اغلب او را مجبور می نماید تا در مسیر مستقیم خود، اما... در جهت مخالف ]راه را  [ادامه دهد. نفاق با واقعیتهای موجود، سکتاریست را مجبور میکند که احتیاج داشته باشد مرتباً فرمولهای خود را دقیق تر بیان کند. این تحت عنوان بحث مطرح میشود. برای یک مارکسیست بحث و جدل  ابزار مهم اما عملی مبارزه طبقاتی است. برای یک سکتاریست بحث و جدل هدفی در خود است. اما اوهرچه بیشتر همه چیز را به بحث و جدل می کشاند، هر چه بیشتر وظایف واقعی از او فرار می کنند. او مانند مردی است که عطش خود را با آب نمک برآورده می نماید; او هرچه بیشتر می نوشد ، بیشتر تشنه می شود. کج خلقی دائمی سکتاریست از این روست. چه کسی نمک را به او داد ؟ مطمئناً "تسلیم شدگان" دبیرخانه بین المللی. سکتاریست دشمنی را می بیند در هر آنکسی که تلاش می نماید برایش توضیح دهد که مشارکت فعال در جنبش کارگران نه مستلزم خراب نمودن مغرورانه از کرسی خطابه سکتاریستی، بلکه مطالعه مداوم در مورد شرایط عینی است. سکتاریست بجای تحلیل واقعیت، توطئه، شایعات و هیستری را جایگزین می نماید.

دوگانگان و متناظران

سنتریسم در معنای مشخصی قطب مخالف سکتاریسم است; از فرمول های دقیق واهمه دارد، خط سیری خارج از تئوری را به سمت واقعیت جستجو می کند. اما، علیرغم فرمول معروف استالین، " متناظران " اغلب  در نتیجه " دوگانگان ".... می شوند. فرمول گسسته از زندگی توخالی است. واقعیت زندگی را نمی توان بدون تئوری درک نمود. بدینسان، هر دو، سکتاریست و سنتریست، در پایان با دستی خالی رخت بر می بدند... و در احساس خصومت نسبت به مارکسیست واقعی، به هم می پیوندند.

چند بار با یک سنتریست از خود راضی ملاقات کرده ایم  که خود را "واقع گرا" فرض میکند، صرفا به این دلیل که مقرر شده است که او بدون هیچ بار و بنه ایدئولوژیکی شنا کرده و با هر جریان سرگردانی به این طرف و آنطرف پرتاپ شود. او قادر به درک این نیست که پرنسیپ ها نه پاره سنگ و ماسه مرده ای بلکه شاهراهی برای یک شناگر انقلابی است. از طرف دیگر، سکتاریست، برای اینکه پرنسیپهای خود را خیس نکند،  ابدا نمی خواهد شنا کند. او در سواحل می نشیند و راجع به اخلاق خطابه برای سیل مبارزه طبقاتی می خواند. اما گاهی، یک سکتاریست وامانده با دست پاچگی به درون آب می پرد، دست سنتریست را میگیرد و به او کمک میکند که غرق شود. این طور بوده; این طور خواهد بود.

* * *

در عصر از هم پاشیده و متفرق ما درکشورهایی مختلف محفل های خوب بسیاری پیدا می شوند که بیشترمواقع با وام گرفتن از بلشویک ها برنامه ای مارکسیستی را اتخاذ کرده اند و بعد بار و بنه ایدئولوژیکی خود را با درجه ای بیشتر یا کمتر به جسمی مستحکم مبدل می نمایند.

بگذارید برای مثال بهترین نمونه این نوع را، یعنی گروه بلژیکی به رهبری رفیق  Vereecken  را در نظر بگیریم. در 10 آگوست، اسپارتاکوس، ارگان این گروه، طرفداری خود از بین الملل چهارم را اعلام کرد. این اطلاعیه با استقبال روبرو گشت. اما در عین حال ضروری است که از قبل اظهار داشت كه بین الملل چهارم محتوم به نابودی خواهد گشت  اگر به گرایشات سکتاریستی امتیازات بدهد.

پیش بینی هایVereecken

Vereecken در زمان خود مخالف آشتی ناپذیر ورود اتحادیه کمونیست فرانسه به حزب سوسیالیست بود. در این مورد هیچ جنایتی وجود ندارد: مسئله چیزی جدید بود، یک گام خطرناک، اختلافات کاملاً مجاز بودند. در تعبیری مشخص ، به همان اندازه مجاز، یا به هر حال اغراق در مبارزه ایدئولوژیک اجتناب ناپذیر بود. بدینگونه Vereecken نابودی اجتناب ناپذیر سازمان بین المللی بلشویک-لنینیست ها را در نتیجه "انحلال اش" در انترناسیونال دوم پیش بینی نمود. ما امروز توصیه می كنیم كه Vereecken دراسپارتكوس اسناد پیامبرانه سالهای گذشته خود را دوباره چاپ نماید. اما این شر بزرگی نیست. باز هم بدتر، این واقعیت است که اسپارتاکوس دراعلامیه حاضر خود را گریزگرانه مقید می کند  به اینکه مطرح بکند که بخش فرانسوی بر پرنسیپ های خود ثابت مانده است "شایان توجه، حتی ممکن است بگوییم " در یک اندازه قابل توجه ای". اگر Vereecken  به مثل یک سیاستمدار مارکسیستی باید رفتار می کرد، او به روشنی و به طور قطع مطرح می کرد که در اینجا بخش فرانسه ما از پرنسیپ های خود بریده است، و او باید  پاسخی مستقیم و باز به این سؤال: طرفداران یا مخالفان ورود، چه کسی ذیحق است؟ میداد.

مرکزیت دموکراتیک

Vereecken حتی بیشتر در برخورد خود نسبت به بخش بلژیکی ما که وارد حزب رفرمیست کارگر شد، در اشتباه است. به جای مطالعه تجربیات حاصل از کارهایی که تحت شرایط جدید انجام می شود و انتقاد نمودن از اقدامات واقعی بکار گرفته شده، اگر انان استحقاق انتقاد شدن را داشته باشتد، Vereecken همچنان درباره شرایط بحثی که در آن شکست خورد به شکایت ادامه می دهد. بحثها، شما می بینید، ناکامل، ناكافی و ناعادلانه بودند: Vereecken کوتاهی کرد که تشنگی خود را با آب نمك برآورده نماید. در اتحادیه مرکزیت دموکراتیک "واقعی" وجود ندارد! در رابطه با مخالفان ]ورود [Entry policy  اتحادیه موجب "سکتاریسم" ….. شد. روشن است که رفیق Vereecken درکی لیبرال و نه مارکسیستی از سکتاریسم دارد: در این مورد او آشکارا به سنتریست ها نزدیک می شود. این حقیقت ندارد که بحث ناکافی بود;]بحث [ برای چندین ماه به صورت شفاهی و در مطبوعات و همینطور در مقیاسی بین المللی نیز انجام گردید. بعد از آنکه Vereecken  نتوانست دیگران را متقاعد کند که صحت زمان در یک مکان بهترین سیاست انقلابی است، او از اطاعت نمودن از تصمیمات سازمانهای ملی و بین المللی خودداری نمود. نمایندگان اکثریت بیش از یکبار به Vereecken گفتند که اگر تجربه ثابت کند که گامی که برداشته اند نادرست است، ما بطور مشترک اشتباه را اصلاح خواهیم کرد. آیا واقعاً امکان دارد که پس از دوازده سال مبارزه بلشویک-لنینیست ها، به سازمان خودتان برای حفظ انضباط عمل حتی در صورت بروز اختلافات تاکتیکی، اعتماد کافی نداشته باشید؟ Vereecken هیچ توجهی به استدلال های رفیقانه و سازش آمیز ننمود. بعد از ورود اکثریت بخش بلژیک به حزب کارگر، گروه Vereecken طبیعتا خود را خارج از صفوف ما پیدا نمود. سرزنش برای این امر کاملاً بر دوش خودشان است.

انطباق یابی با "رعایت قانون"

اگر به جان کلام این مسئله برگردیم، سکتاریسم رفیق Vereecken در همه ناهنجاریت جزمگرانه او برجسته میشود. این چه چیزی است! Vereecken با خشم فریاد زد، لنین از گسست با رفرمیست ها سخن گفت، اما بلشویک-لنینیست های بلژیکی وارد یک حزب رفرمیست می شوند! اما لنین گسست از رفرمیست ها را نه به مثابه یک عمل نجات صرف نظر از زمان و مکان، بلکه به مثابه پی آمد اجتناب ناپذیر مبارزه برعلیه آنها در ذهن خود داشت. او جدا گشتگی از میهن پرستی را نه بخاطر نجات روح خود، بلکه به منظور گسست توده ها از میهن پرستی اجتماعی ضروری دانست. در بلژیک اتحادیه های کارگری با این حزب ادغام شده اند، حزب بلژیکی اساساً طبقه کارگر سازمان یافته است.

ورود انقلابیون به حزب کارگر بلژیک مطمئناً نه تنها امکاناتی  را مهیا نمود بلکه همچنین محدودیت هایی را ببار آورد. در تبلیغات ایده های مارکسیستی نه تنها رسمیت دولت بورژوایی بلکه رسمیت یک حزب رفرمیست را نیز باید در نظر گرفت (هر دو این رسمیت ها که ممکن است اضافه شوند، در حد زیادی مقارن هستند). بطور کلی بگوییم، انطباق با "رسمیت" بیگانه خطر غیرقابل انکاری را با خود به همراه دارد. اما این امر حتی مانع از استفاده بلشویك ها از رسمیت تزارنگردید: برای سالهای زیادی بلشویك ها مجبور شدند خود را در جلسات اتحادیه های صنفی و در مطبوعات قانونی نه سوسیال دموكرات ها، بلكه "دموكرات های ثابت قدم". احضار بنمایند. درست است، این بدون صدمه نگذشت; تعداد قابل توجهی از عناصر پایبند به بلشویسم که کم و بیش دموکرات هایی ثابت قدم، اما اصلاً سوسیالیست هایی بین المللی نبودند ;معهذا با پیوستن فعالیتهای قانونی به فعالیتهای غیرقانونی، بلشویسم بر مشکلات غلبه نمود. البته، "قانونی بودن" Vandervelde ، De Man ، Spaak  و دیگر نوکران پلوتوکراسی بلژیک محدودیت های بسیار دشواری را بر مارکسیست ها تحمیل می کند و بنابراین خطراتی را ایجاد می نماید. اما مارکسیست ها ، که هنوز به اندازه کافی قدرت لازم برای ایجاد حزب خود را ندارند، متدهای خاص خود را برای مبارزه با خطرات اسارت رفرمیست ها دارند: یک برنامه صریح روشن، رابطه جناحی ثابت، انتقاد انترناسیونالیستی و غیره. فعالیت یک جناح انقلابی در یک حزب رفرمیست فقط با ارزیابی دینامیکهای توسعه می تواند درست ارزیابی شود. Vereecken   این کار را حتی در مورد جناح جنبش  Socialiste Révolutionaire ( جناح چپ در حزب کارگر بلژیک -  Ed ) یا گروه Verité انجام نمی دهد. اگر او این کار را کرده بود، مجبور می گشت که اعتراف کند که A.S.R. در دوره اخیر پیشرفتی جدی بجلو داشته است. چه چیزی تعادل نهایی خواهد بود، هنوزغیر ممکن است که پیش بینی نمود. اما ورود به حزب کارگر بلژیک توسط تجربه توجیه گشته است.

مباحثه به مثابه یک دگم

با گسترش و تعمیم اشتباه خود، Vereecken ادعا می کند که وجود گروه های کوچک جدا گشته که در مراحل مختلف از سازمان بین المللی ما انشعاب می کنند، اثبات متدهای سکتاریستی ما است. بدین معنی، روابط واقعی بر روی سر آنها ایستاده است. در حقیقت، در صفوف بلشویک-لنینیست ها در مراحل اولیه تعداد قابل توجهی از عناصر آنارشیستی و فردگرایانه به طور کلی ناتوان از نظم و انضباط سازمانی و گاها با ناکامی محض که پیشه خود در کمینترن را نتوانستند به انجام برسانند، وارد گشتند. این عناصر مبارزه با "بوروکراتیسم" را تقریباً به شکل زیر مشاهده می نمودند: به هیچ تصمیمی نباید دست یازید، اما در عوض، "بحث نمودن" باید به مثابه حرفه ای دائمی بکار گرفته شود. ما با توجیه کامل می توانیم بگوییم که بلشویکها و لنینیست ها نمودار رفتار خوبی، اتفاقا حتی تا حدی زیادی صبری بیش از حد نسبت به چنین افراد وگروه های کوچک داشته اند. تنها از زمانی که یک هسته بین المللی تثبیت گشت که شروع به کمک رسانی به بخش های ملی در پاکسازی صفوف خرابکاری داخلی آنها نمود، در آنجا رشد واقعی و منظم سازمان بین المللی ما آغاز گردید.

بگذارید چند مثال از گروههایی که از سازمان بین المللی ما در مراحل مختلف توسعه ا ش انشعاب نمودند، بیاوریم.

یک نمونه غیر عادی

گاهنامه فرانسوی Que Faire  نمونه ای آموزشی از ترکیبی سکتاریستی با گلچین گرایی است. در مورد مهمترین مسائل، این گاهنامه دیدگاه های بلشویك-لنینیست ها را تفسیرنموده، چند ویرگول را تغییر داده، و بسوی ما نظرات انتقادی شدیدی را هدایت می نماید. در عین حال، این گاهنامه با مصونیت از مجازات، تحت پوشش بحث و تحت پوشش "دفاع از اتحاد جماهیر شوروی "، دفاع از زباله های اجتماعی-میهن پرستانه را مجاز می نماید. انترناسیونالیست های Que Faire خود قادر نیستند که توضیح دهند که چگونه و چرا پیش آمده است که آنان پس از جدایی از بلشویک ها صلح گرایانه با وطن  پرستان اجتماعی همزیستی می نمایند. در هر حال، روشن است که با چنین گلچین گرایی، Que Faire حداقل قادر به پاسخ به این سؤال است که چه باید بکند (que faire). انترناسیونالیست ها" و میهن پرستان اجتماعی فقط در یک مورد یک چیز توافق دارند: انترناسیونال چهارم، هرگز! چرا؟ کسی نباید از کارگران کمونیست "جدا گردد". ما استدلال خود ایمنی S.A.P  را شنیده ایم: ما نباید از کارگران سوسیال دموکرات جدا گردیم. در این مثال همچنین، نقاط تضاد همزاد میشوند. در هر حال نکته عجیب این است که Que Faire در ارتباط نیست و، به واسطه همان سرشت خود با هیچ  کارگری  نمی تواند در ارتباط باشد.

در مورد گروه هایی مانند  Internationale و  Proletaire حتی کمتر گفته می شود. آنها همچنین نظرات خود درآخرین شماره های La Verité را با ترکیبی از بدیهه گویی های انتقادی خلاصه می کنند. هیچ چشم اندازی در باره رشد انقلابی ندارند آنها; اما آنها می توانند بدون چشم انداز کنار بیایند. به جای سعی کردن برای یادگیری در چارچوب یک سازمان جدی تر (یادگیری سخت است) این "رهبران" متنفر از نظم و انظباط  و بسیار متظاهر تمایل دارند به طبقه کارگر بیاموزند (برای آنان این امر آسان تر به نظر میرسد). در لحظات تامل، آنها باید خودشان پی ببرند كه وجود واقعی آنها به مثابه سازمانهایی "مستقل" یك سوء تفاهم مطلق است.

  Weisbord و Field

در ایالات متحده ما ممکن است  از گروه های فیلد و ویزبورد یاد کنیم. Field - در کل وضع و ترتیب سیاسی خود - یک رادیکال بورژوا است که دیدگاههای اقتصادی مارکسیسم را اتخاذ کرده است. برای مبدل شدن به یک انقلابی، فیلد می بایست برای چندین سال به مثل سربازی منضبط در یک سازمان پرولتری انقلابی کارمی کرد; اما او با تصمیم گیری برای بوجود اوردن جنبش کارگری "متعلق به خودش" شروع کرد. با اتخاذ  موضعی به طرف "چپ" ما (چه جایی دیگر؟)، Field در مدت کوتاهی وارد روابطی برادرانه با S.A.P.   گردید. اینگونه که ما می بینیم، حکایت حادثه رخ داده برای باوئر، اصلاً تصادفی نبود.اصرار ورزیدن برای ایستادن در سمت چپ مارکسیسم به طرز فجیعی به باتلاق سنتریست منجر می گردد.

Weisbord بدون شک به یک تیپ انقلابی نزدیکتر است تا فیلد. اما در عین حال او خالص ترین نمونه یک سکتاریست را مجسم میکند. او مطلقا در حفظ تناسبات چه در ایده و چه در عمل ناتوان است. او هر پرنسیپی را مبدل به کاریکاتوری سکتاریستی می کند. به همین دلیل است که در دستهای او حتی ایده های صحیح مبدل به ابزارهایی برای عدم سازماندهی صفوف خودش می گردند.

نیازی به نوشتن در مورد گروه های مشابه در کشورهای دیگر نیست. آنها از ما جدا می گردند نه بخاطر اینکه ما سرسخت و متعصب و یاغیرقابل تحمل هستیم، بلکه به این خاطرکه آنها خودشان نتوانستند و نمی توانند بجلو بروند. از زمان انشعاب، آنها فقط در نمایان نمودن ناتوانی خود موفق شده اند. تقلای آنان برای اتحاد با یکدیگر، در مقیاسی ملی یا بین المللی، در هیچ مورد واحدی نتیجه ای حاصل نکرد: مشخصه سکتاریسم نه قدرت جاذبه بلکه فقط قدرت دافعه ست.

برخی آدمهای خود رای، تعداد"انشعابهایی"  را که ما داشته ایم محاسبه کرده اند و تقریبا به حاصل جمعی از نمرات رسیده اند. آنها در این، شواهد نابودکننده رژیم بد ما را دیدند. نکته عجیب این است که S.A.P. ، که پیروزمندانه این محاسبات را منتشر کرده است، در طی چند سال از وجود آن، بیشتر از همه بخشهای ما بر روی هم، در خودش شکافها و انشعاباتی رخ داده است. بخودی خود، بهرحال، این فاکت بی معنی است. ضروری است که نه آمار خالی انشعابات بلکه دیالکتیک توسعه را در نظر بگیریم. پس از همه انشعاباتش، S.A.P.   یک سازمان بی نهایت ناهمگونی باقی مانده است که قادر به تحمل نخستین وقایع بزرگ نخواهد گشت. این حتی در مقیاس بزرگتری یرای "دفتر اتحاد سوسیالیست انقلابی لندن" که توسط تناقضات اشتی ناپذیر به دو قسمت پاره گشته است صدق می کند: فردای آن نه شامل "وحدت" بلکه فقط انشعابات خواهد بود.در این میان، سازمان بلشویک-لنینیست ها، پس از پاکسازی خود از گرایش های سکتاریستی و سنتریستی، نه تنها از نظر عددی رشد نمود، نه تنها روابط بین المللی خود را تقویت  نمود، بلکه مسیر را برای ادغام با سازمان هایی که در روح و جان به آن وابسته اند را پیدا نمود (هلند، ایالات متحده). تلاشهای برای منفجر کردن حزب هلند (از طرف راست، از طریق مولینار!) و حزب آمریکا (ازطرف چپ ، از طریق Bauer!) فقط به تحکیم داخلی هر دو حزب منجرگشته است. ما با اطمینان می توانیم پیش بینی کنیم که به موازات ازهم پاشیدگی دفتر لندن، حتی رشد سریع تر سازمان های بین الملل چهارم به پیش خواهد رفت.

مسیر بسوی انترناسیونال نوین

چگونه انترناسیونال نوین شکل می گیرد، از چه مراحلی عبور خواهد نمود و چه شکل نهایی ای اتخاذ خواهد نمود- اینرا امروز هیچ کس نمی تواند پیش بینی کند;  و، در واقع، نیازی به انجام چنین کاری نیست: وقایع تاریخی نشان می دهند. اما ضروری است که با اعلام برنامه ای که با وظایف عصر ما مواجه گردد، آغاز نماییم. بر اساس این برنامه ضروری است که همفکران و پیشگامان انترناسیونال نوین را بسیج نمود. هیچ راه دیگری امکان پذیر نیست.

مانیفست کمونیست مارکس و انگلس، که مستقیماً هدفش را برعلیه تمامی انواع سوسیالیسم سکتاریستی-خیال پرورانه قرار داد، قویا خاطر نشان می سازد که کمونیست ها خود را در ضدیت با جنبش های واقعی کارگران قرار نخواهند داد، بلکه  در آنها بمثابه پیشقراولان شرکت می نمایند. در عین حال، مانیفست، برنامه حزبی نوین، ملی و انترناسیونال بود. سکتاریست با یک برنامه، به مثابه یک دستور العمل برای نجات، راضی است. سنتریست با فرمول معروف (اساساً بی معنی) ادوارد برنشتاین راهنمایی  می نماید، "جنبش همه چیز است; هدف نهایی - هیچ چیز." مارکسیست برنامه علمی خود را از جنبش به مثابه یک کلیت دریافت می کند تا بتواند این برنامه را بعدا در هر مرحله مشخصی از جنبش به کار ببند.

مشکلات اولیه

از یک طرف، مراحل اولیه انترناسیونال نوین توسط سازمان های قدیمی و جداگشتگان از آنها دشوارتر می شوند: از طرف دیگر با تجربه عظیم گذشته تسهیل می یابند. پروسه تبلور که در اولین مراحل بسیار دشوار و پر از زجر وعذابهاست، در آینده سرشتی بیباک و سریع را اتخاذ خواهد نمود. وقایع بین المللی اخیر برای شکل گیری پیشتاز انقلابی از اهمیت بی شائبه ای برخوردار هستند. موسولینی، به سبک خودش - و این باید به رسمیت شناخته شود- به جنبش انترناسیونال چهارم "کمک" کرده است. اختلافات بزرگ همه چیزهای نیمه کاره و مصنوعی را از بین می برند و از طرف دیگر، به همه چیزهای قابل دوام قدرت می بخشند. جنگ فقط  برای دو گرایش  فضایی را در صفوف جنبش طبقه کارگر باقی می گذارد: وطن پرستی-اجتماعی که با هیچ خیانتی متوقف نمی شود و انترناسیونالیسم انقلابی که جسور است و تا انتها قادر برفتن است. دقیقاً به این دلیل است که سنتریست ها، ترسان از وقایع در شرف وقوع، مبارزه هاری را برعلیه انترناسیونال چهارم  به اجرا در آورده اند. آنها به سبک خودشان صحیح هستند: در پشت تشنجات بزرگ فقط آن سازمانی قادر خواهد بود که زنده بماند و توسعه بیابد که نه تنها صفوف سکتاریستی خود را پاکسازی نموده بلکه آنها را بطور سیستماتیک با روح نفرت از همه دودلی ایدئولوژیک و بزدلی تعلیم داده باشد.

 

۲۲ اکتبر ۱۹۳۵

Leon Trotsky

Sectarianism, Centrism and the Fourth International

https://www.marxists.org/archive/trotsky/1935/10/sect.htm

آرشيو تروتسکی

مبدا