«برچسبها» و «شمارهها»
|
||
دربارۀ موضوع نامۀ مارسو پیوِر به رفقای اخراجی «جوانان سوسیالیست فرانسه» لئون تروتسکی / برگردان: آرام نوبخت نامۀ مارسو پیوِر دربارۀ اخراج رهبران جوانان انقلابیِ منطقۀ «سِن»، با وجود هدف تحسینآمیزش باورهایی نادرست را به نمایش میگذارد که در صورت گسترش میتوانند به خطاهایی جدّی منجر شوند. هشدار به رفقای جدید نسبت به این خطاها وظیفۀ واقعی یک مارکسیست است. پیوِر خودش رفقایمان را بابت بهکارگیری نامِ بلشویک-لنینیست متهم به ارتکاب یک «خطای روانشناختی» میکند. چون به زعم پیوِر «بلشویسم اصیل» ساختار دمکراتیک حزب و برابریِ (؟) همۀ گرایشها و غیره را انکار میکند و بنابراین بلشویک-لنینیستها با انتخاب این نام سلاحی به دست بوروکراسی علیه خودشان میدهند. به بیان دیگر: این «خطای روانشناختی» عبارت است از انطباق ناکافی با روانشناسیِ بوروکراسی حزب. این دیدگاه پیوِر نماینگر یک «خطای سیاسی» بسیار جدی و حتی یک سلسله از خطاها است. اینکه «بلشویسم اصیل» ساختار دمکراتیک حزب را انکار میکند حقیقت ندارد. من کاملاً خلاف این را مدعی میشوم: از حزب لنین دمکراتیکتر وجود نداشته و ندارد. این حزب تنها به کارگران پیشتاز وابسته بود. نه دیکتاتوریِ پنهانی و پشتِ نقاب را میشناخت و نه دیکتاتوری مهلکِ «دوستان» بورژوای پرولتاریا و پارلمانتاریستهای حرفهپرست و ژورنالیستهای کافهنشین و محفلبازهای انگلی که به صفوف حزب اجازۀ بحث «آزادانه» و دمکراتیک میدهد، اما محکم به آپارات میچسبد و در تحلیل نهایی هر کار که دوست داشته باشد انجام میدهد. این نوع «دمکراسی» در حزب هیچ چیز دیگری نیست جز نسخۀ برابرِ اصلِ دولت بورژوا دمکراتیک که میگذارد مردم «آزادانه» حرف بزنند، اما قدرت واقعی را به مُشتی سرمایهدار میدهد. پیوِر با ایدهآل جلوه دادن و بزک کردن «دمکراسیِ» شیادانه و ریاکارانۀ بخش فرانسوی انترناسیونال کارگری مرتکب خطای سیاسی بسیار بزرگی میشود؛ این دمکراسی، آموزش انقلابی کارگران را مهار و فلج میکند و با ارکستر پارلمانتاریستها و منتخبین شورای شهر که تا مغز استخوان به منافع خودخواهانۀ خردهبورژوایی و پیشداوریهای ارتجاعی آغشتهاند صدای کارگران را گُم میکند. وظیفۀ یک انقلابی- حتی اگر مسیر تحولات او را موظف به کار در تشکیلات واحدی با رفرمیستها (این استثمارگران پرولتاریا) کند- این نیست که در برابر کارگزاران بورژوازی رویکرد مرید و مرادی و دوستی کاذب اتخاذ کند، بلکه این است که تا حد امکان صریح و تند و بیوقفه در برابر تودههای رفرمیست ضدیتش را با اپورتونیستها و میهنپرستان و «سوسیالیستهای» تماماً بورژوا نشان دهد. در تحلیل نهایی آنانی که انتخاب و تصمیمگیری خواهند کرد، نه بلومها و زیرومسکیها، بلکه تودههای میلیونی استثمارشدگان خواهند بود. حزب باید بر مبنای اینان و برای اینان ساخته شود. نام و تودهها بدبیاری پیوِر این است که تا به الآن بند نافی را که وی را به دنیای کوچک بلومها و زیرومسکیها وصل میکند نگسستهاست. به هر مناسبت جدیدی به «دوستانش» نگاه میکند و با اضطراب نبضشان را میگیرد. همین سیاستِ نادرست و توهمآور و غیرواقعگرایانه است که او به بلشویک-لنینیستها پیشنهاد میکند. همانطور که میبینید آنها باید نامشان را انکار کنند. چرا؟ این نام کارگران را میترساند؟ برعکس. اگر بهاصطلاح «کمونیستها» علیرغم همۀ خیانتها و همۀ جنایاتی که مرتکب شدهاند بخش مهمی از پرولتاریا را زیر پرچمشان حفظ کردهاند، تنها به این خاطر است که خود را در پیشِ رویِ تودهها بهعنوان حاملین سنن انقلاب اکتبر معرفی میکنند. کارگران از بلشویسم یا لنینیسم هراس ندارند. آنها تنها یک چیز میخواهند (و محق هستند): آیا اینان بلشویکهای واقعی هستند یا جعلی؟ وظیفۀ انقلابیون ثابتقدم پرولتاریا نه انکار نام بلشویک، بلکه نمایش بلشویسمِ خود در عمل به تودهها است، یعنی نمایش روحیۀ ازخودگذشتگی تام و تمام برای آرمان ستمدیدگان. معنای بلشویک-لنینیست اما پس چرا پیوِر اصرار دارد که به جای «پیروی از آموزهها»، سراغ یک برچسب (؟) برود. آیا الآن پیوِر به خودش «برچسب» سوسیالست نمیزند؟ در حوزۀ سیاست درست مانند همۀ دیگر حوزههای فعالیت بشر، نمیتوان بدون «برچسب»، یعنی نامگذاریِ تا حد ممکن دقیق، پیش رفت. نامِ «سوسیالیست» نه فقط ناکافی است، بلکه تماماً فریبکارانه است، زیرا هرکسی که در فرانسه مایل باشد میتواند خود را «سوسیالیست» بنامد. بلشویک-لنینیستها با نامِ خود به هر کسی و همه میگویند که تئوریشان «مارکسیسم» است- نه «مارکسیسم» مبتذل و تقلبی رفرمیستها (مانند پال فور و لونگه و سِوراک و غیره)، بلکه مارکسیسم حقیقیای که لنین احیا و برای مسائل بنیادیِ عصر امپریالیسم به کار برد؛ میگویند که اتکایشان بر تجارب اکتبر است که در تصمیمات چهار کنگرۀ اول انترناسیونال کمونیست بسط داده شدند؛ میگویند که در همبستگی با کار نظری و عملیِ «اپوزیسیون چپِ» انترناسیونال کمونیست (۱۹۲۳ تا ۱۹۳۲) هستند؛ و نهایتاً اینکه زیر بیرق انترناسیونال چهارم میایستند. در سیاست، «نام» همان «پرچم» است. آنانی که امروز نام انقلابی را به نفع بلوم و شرکا سرزنش میکنند، فردا به سادگی پرچم سرخ را به پرچم سهرنگ خواهند فروخت. پیوِر حق هر سوسیالیست (؟) میداند که برای یک انترناسیونال بهتر «با یا بدون تغییر شماره {انترناسیونال}» امیدوار باشد. این طنزِ اندکی بیجا دربارۀ «شماره» (افسوس، تماماً به همان سیاق بیفرهنگهای حزب سوسیالیست آلمان)، نشاندهندۀ یک خطای سیاسی از همان جنسِ طنز دربارۀ «برچسب» است. به لحاظ سیاسی مسأله این طور طرح میشود: آیا پرولتاریای جهانی میتواند تحت رهبری رفرمیستها یا استالینیستها (یعنی دیپلماسی شوروی) علیه فاشیسم و سرمایهداری با موفقیت مبارزه کند؟ ما پاسخ میدهیم: خیر، نمیتواند. انترناسیونال دوم و سوم ازکارافتاده و به موانعی بر سر راه انقلاب مبدل شدهاند. «اصلاح» آنها ناممکن است، چون کل ترکیب رهبریشان از اساس با وظایف و روشهای انقلاب پرولتری تخاصم دارد. کسانی که تا به الآن فروپاشی دو انترناسیونال را نفهمیدهاند نمیتوانند پرچم انترناسیونال جدید را بلند کنند. «با یا بدونِ تغییر شماره»؟ این عبارت تهی از هرگونه معناست. تصادفی نیست که سه انترناسیونالِ قدیم شمارهگذاری شدند. هر «شماره» معرف یک برهه، یک برنامه و روشهای عملِ متمایز بود. برخلافِ رؤیای زیرومسکیِ سوسیال دمکراتِ پیر که ناگهان «دفاع از اتحاد شوروی» را به رسمیت شناخته، انترناسیونال جدید نباید مجموع دو جسد باشد، بلکه «نفی» پویای این اجساد و در عین حال «تداوم» کار تاریخی انترناسیونالهای پیشین است. به بیان دیگر: مسأله بر سر انترناسیونال چهارم است. «شماره» در اینجا دالّ بر یک چشمانداز و برنامۀ متمایز، یعنی یک «پرچم» است؛ بگذار بیفرهنگها در اینباره حرفهای مضحک بزنند. ما نباید از آنها تقلید کنیم. جرم پنهان کردن پرچم بیزاری از «برچسب» و شماره در سیاست، همانقدر خطرناک است که بیزاری از تعاریف دقیق در علم. در این مورد نیز ما با عوارض فقدان شفافیت در خودِ ایدهها رو به رو هستیم. توسل به «تودهها» در این مورد تنها به هدفِ پوشاندن تردیدهای خودِ او است. کارگری که به واندروِلد یا استالین اعتقاد دارد، بیتردید دشمن انترناسیونال چهار خواهد بود. کارگری که فهمیده انترناسیونالهای دوم و سوم برای آرمان انقلاب مردهاند، بلافاصله خود را زیر پرچم ما جای خواهد داد. دقیقاً به همین دلیل است که پنهان کردن این پرچم زیر میز جنایتکارانه است. پیوِر با این تصور که بلشویسم با وجود جناحها سازگاری ندارد، مشغول فریفتن خویش است. اصل تشکیلات بلشویکی، «سانترالیسم دمکراتیک» است که با آزادی کامل نقد و گروهبندی به همراه انضباط آهنین در عمل تضمین میشود. تاریخ حزب در عین حال تاریخ مبارزۀ درونی باورها و گروهبندیها و جناحها است. قطعاً در بهار ۱۹۲۰، در دورۀ بحران وحشتناک و قحطی و بوران، کنگرۀ دهم حزب بلشویک که در آن مقطع ۱۷ سال از موجودیتش میگذشت جناحها را منکوب کرد. اما این تمهید، تمهیدی استثنایی و موقتی بود که کمیتۀ مرکزی با بالاترین درجۀ احتیاط و انعطاف به کار گرفته بود. انهدام واقعی جناحها تنها با پیروزیِ بوروکراسی بر پیشتاز پرولتاریا آغاز شد و به سرعت به مرگ عملی حزب انجامید. انترناسیونال چهارم «یکپارچهسازی» مکانیکی در صفوف خود را تحمل نخواهد کرد. برعکس یکی از مهمترین وظایفش احیای «دمکراسیِ انقلابیِ پیشتازِ پرولتری» در یک سطحِ تاریخیِ جدید و عالیتری است. بلشویک-لنینیستها خود را جناحی از انترناسیونالِ در حال ساخت میدانند. آنها تماماً آمادۀ کارِ شانه به شانه با سایر جناحهای حقیقتاً انقلابی هستند. اما قاطعانه از اینکه سیاستشان را با روانشناسی باندهای فرصتطلب تطبیق دهند و پرچم خود را انکار کنند سر باز میزنند. اوت ۱۹۳۵ |
||