سانتریسم و انترناسیونال چهارم
صفبندیهای جدید در جنبش کارگری بینالمللی
لئون تروتسکی
ترجمه: آرام نوبخت
رویدادهای اتریش از پسِ رویدادهای آلمان خط بطلان نهایی را بر رفرمیسم «کلاسیک» کشیدند. زین پس فقط کودنترین رهبران سندیکالیسم بریتانیا و امریکا، پیرو فرانسویشان «ژوئو»، رهبر انترناسیونال دوم «واندروالد» و سایر فسیلهای سیاسی از این قماش جرأت خواهند کرد که علناً از چشمانداز تحول صلحآمیز و رفرمهای دمکراتیک و امثالهم دم بزنند. اکثریت قریب به اتفاق رفرمیستها اکنون آگاهانه رنگ عوض میکنند. رفرمیسم به بیشمار سایهروشنهای سانتریسم منجر میشود، سانتریسمی که بر جنبش کارگریِ اکثر کشورها سلطه میراند. همین موضوع باعث شکلگیری موقعیتی جدید و به یک معنا بیسابقه برای فعالیت در مدار مارکسیسم انقلابی (بلشویسم) میشود. انترناسیونال جدید اصولاً به بهای گرایشها و سازمانهای هماکنون غالب میتواند تکامل پیدا کند. در عین حال انترناسیونال انقلابی نمیتواند به خود شکل دهد مگر در مبارزهای منسجم علیه سانتریسم. تحت این شرایط است که آشتیناپذیری ایدئولوژیک و سیاست انعطافپذیرِ جبهۀ واحد به مثابۀ دو سلاح برای تحقق یک هدف واحد خدمت میکنند.
خصوصیات سانتریسم
۲. پیش از هر چیز باید مهمترین خصوصیات سانتریسمِ عصر حاضر را درک کرد. در نگاه اول کار سادهای است، چرا که سانتریسم بنا به بیشکلی و بیقوارگی ارگانیک خود، ارائۀ یک تعریف اثباتی از خود را با دشواری روبهرو میکند. سانتریسم را بیشتر با آنچه که نیست باید تعریف کرد تا آنچه که هست. ثانیاً، سانتریسم هیچگاه به اندازۀ امروز چنین رنگینکمانی نبوده است. دلیلش اینست که صفوف طبقۀ کارگر هم هیچگاه همچون امروز چنین در جوش و خروش و غلیان نبوده است. غلیان سیاسی، در ماهیت خود به معنی تغییر صفبندی است، به معنی چرخش میان دو قطبِ مارکسیسم و رفرمیسم و این یعنی عبور از مراحل مختلف سانتریسم.
۳. فارغ از آنکه ارائۀ یک تعریف عام از سانتریسم (که همیشه الزاماً خصلتی «التقاطی دارد) چقدر دشوار باشد، ما میتوانیم و باید خصوصیات و صفات برجستۀ گروهبندیهای سانتریستِ منبعث از فروپاشی انترناسیونالهای دوم و سوم را آشکار کنیم.
الف. از منظر تئوریک، سانتریسم بیشکل و التقاطی است. تا جای ممکن از الزامات تئوریک متواری است. در حرف مایل است که «پراتیک انقلابی» را بر تئوری مرجّح بداند، بیآنکه درک کند تنها تئوری مارکسیستی میتواند به پراتیک سمت و سوی انقلابی ببخشد.
ایدئولوژی سانتریستی
ب. در حوزۀ ایدئولوژی، سانتریسم حیاتی انگلی دارد: در برابر مارکسیستهای انقلابی به استدلالهای کهنۀ منشویکیِ امثال مارتوف و آکسلرد و پلخانف دست مییازد، بیآنکه در آنها تردید کند؛ و از سوی دیگر در برابر راستها استدلالهای اصلیاش را از مارکسیستها و در وهلۀ نخست از بلشویک-لنینیستها وام میگیرد؛ هرچند که البته لبۀ تیز نقد را کُند میکند و از الزامات عملی طفره میرود و از این رو نقد خود را از معنی تهی میکند.
ج. یک سانتریست بیدرنگ خصومتش را با رفرمیسم اعلام میدارد، اما به سانتریسم اشارهای نمیکند. مضافاً اینکه وی خودِ تعریفِ سانتریسم را هم «ناروشن» و «دلبخواهی» و غیره میداند؛ یعنی به بیان دیگر سانتریست دوست ندارد که به اسمش صدا شود.
د. یک سانتریست که همیشه در مواضع و روشهایش مردّد است، با نفرت به اصول انقلابی مینگرد؛ یعنی مایل است که به جای سیاست اصولی، مانورهای شخصی و دیپلماسی خردهتشکیلاتی را قرار دهد.
ه. یک سانتریست همواره به گروهبندیهای راست وابستگی معنوی دارد، مایل است که در برابر میانهروترها سر خم کند، در قبال گناهان فرصتطلبانهشان مُهر سکوت بر لب بزند و اعمالش را در برابر کارگران سفیدکاری کند.
و. یک سانتریست اغلب با ارجاع به خطر «فرقهگرایی» سعی میکند بر دودلیهای خودش سرپوش بگذارد. او انفعالِ پروپاگاندیستهای تخیلی (از نوع بوردگیستها) را مصداق فرقهگرایی نمیبیند؛ در عوض «فرقهگرا» را کسی میداند که دغدغۀ اصالت اصول، صراحت موضع، انسجام سیاسی و کمال تشکیلاتی دارد.
ز. یک سانتریست موضعی میان فرصتطلبی و مارکسیسم میگیرد. درست شبیه به جایگاهی که خردهبورژوازی میان سرمایهدار و پرولتر اشغال میکند: او در برابر اولی سجده میکند و دومی را تحقیر میکند.
در عرصۀ بینالمللی
ح. در عرصۀ بینالمللی، سانتریست خود را با کوتهبینی -اگر نه کوری- تمایز میدهد. وی درک نمیکند که در برهۀ کنونی یک حزب انقلابی ملی تنها میتواند بهعنوان جزئی از یک حزب بینالمللی ساخته شود. قوۀ تشخیص سانتریست در انتخاب متحدان بینالمللی به مراتب کمتر از زمانی است که بخواهد متحدان داخلیاش را انتخاب کند.
ط. یک سانتریست به سیاست جبهۀ واحد قسم میخورد، اما آن را از محتوای انقلابیاش تهی و از یک روش تاکتیکی به یک اصلِ اعلا مبدل میکند.
ی. یک سانتریست همیشه آماده است که برای پنهانسازی پوچیِ ایدئولوژیک خود، به درسهای اخلاقی رقتبار متوسل شود. وی درک نمیکند که اخلاقیات انقلابی تنها بر مبنای دکترین انقلابی و سیاست انقلابی میتواند شکل بگیرد.
حرف و عمل
ک. یک سانتریست-التقاطی چه بسا تحت فشار شرایط حتی به تندترین نتیجهگیریها هم تن بدهد، اما تنها برای اینکه بلافاصله در عمل از زیرشان در برود. مثلاً یک سانتریست که دیکتاتوری پرولتاریا را پذیرفته، جا را برای انواع تفسیرهای فرصتطلبانه بازخواهد گذاشت یا اگر ضرورت انترناسیونال چهارم را پذیرفته، در عوض برای ساخت اینترناسیونالِ دو و نیم کار خواهد کرد و امثالهم.
۴. اگر بدترین نمونۀ سانتریسم را بخواهید، گروه آلمانیِ «آغاز نو» (Neu Beginnen) است. این گروه ضمن تکرار سطحی نقدهای مارکسیستی علیه رفرمیسم، به این نتیجه میرسد که تمام بدبختیهای پرولتاریا به خاطر انشعابات است و بنابراین رستگاری پرولتاریا در صیانت از وحدت احزاب سوسیال دمکرات نهفته است. این آقایان انضباط تشکیلاتیِ ولز[1] و شرکا را بالاتر از منافع تاریخی پرولتاریا جای میدهند؛ و از آنجایی که ولز و شرکا حزب را تابع انضباط بورژوازی میکنند، بنابراین گروهِ «آغاز نو» که خود را زیر ردای انتقادهای چپگرایانۀ بهسرقتبُرده از مارکسیستها پنهان میکند، در واقع کارگزار مضر نظام بورژوایی است (گرچه کارگزار دست دوم آن).
کمیتۀ لندن
کمیتۀ لندن (در حال حاضر آمستردام) تلاشی است در جهت ایجاد یک کانون بینالمللی برای التقاطیگری سانتریستی، تا گروهبندیهای راست و چپِ فرصتطلب که جسارت انتخاب مسیر و پرچم نهایی را ندارد به زیر پرچم آن متحد شوند. سانتریستها در این مورد نیز مثل سایر موارد در تلاشند که جنبش را به مسیر انحرافی ببرند. عناصر سازندۀ این بلوک در جهاتی خلاف یکدیگر سوق پیدا میکنند: «حزب کارگران نروژ» محتاطانه به سمت انترناسیونال دو میرود. «حزب کارگر مستقل» بخشاً به سمت انترناسیونال سه و بخشاً به سمت انترناسیونال چهار. «حزب کارگران سوسیالیست آلمان» و «حزب سوسیالیست مستقل هلند»، کجدار و مریز به سمت انترناسیونال چهار میرود. بلوکِ «کمیتۀ لندن» ضمن حفظ و بهرهبرداری از شلختگی ایدئولوژیک شرکتکنندگان خود و تلاش برای تکمیل پروژۀ ایجاد یک انترناسیونال جدید، نقشی ارتجاعی ایفا میکند. شکست این گروهبندی قطعاً اجتنابناپذیر است.
سانتریسم بوروکراتیک
۶. تعریف کردن سیاست کمینترن بهعنوان سیاست سانتریسمِ بوروکراتیک کماکان به قوت خود باقی است. در واقع فقط سانتریسم است که میتواند دائماً از خیانتهای فرصتطلبانه به ماجراجوییهایی مافوقچپ جهش کند. تنها بوروکراسی شوروی میتوانست به مدت ده سال پایگاه باثباتی برای سیاست ویرانگر زیگزاگ زدن باشد.
سانتریسم بوروکراتیک -در تمایز با گروهبندیهای سانتریستی که از دل سوسیال دمکراسی متبلور شدند- محصول انحطاط بلشویسم است و هنوز هم برخی خصوصیات خود را -هرچند به شکل کاریکاتورمانند- حفظ کرده است؛ هنوز هم بخش قابلتوجهی از کارگران انقلابی را تحت هدایت خود دارد؛ از امکانات فنی و مادی فوقالعاده بیبهره است اما با نفوذ سیاسی خود در حال حاضر مضرترین و مُخلترین و زمختترین نوع سانتریسم است. فروپاشی سیاسی کمینترن که بر کل دنیا عیان است، ضرورتاً منجر به تجزیۀ بیشتر سانتریسم بوروکراتیک میشود. وظیفۀ ما در این حوزه عبارت است از حفظ بهترین عناصر برای آرمان انقلاب پرولتری. در کنار نقد اصولی و خستگیناپذیر به سانتریسم بوروکراتیک، سلاح اصلی ما برای اثرگذاری بر کارگرانی که همچنان به زیر پرچم کمینترن باقی ماندهاند چیزی نیست جز نفوذ بیشتر باورها و روشهایمان به میان تودههای کثیری که از دایرۀ نفوذ کمینترن بیرون هستند.
انطباق با مانورهای رفرمیستی
۷. به ویژه اکنون که رفرمیسم وادار شده خود را انکار کند یا به رنگ سانتریسم در بیاورد، برخی گروهبندیهای سانتریسمِ چپ برعکس از تحول بازماندهاند یا حتی پسرفت کردهاند. برای آنها چنین به نظر میرسد که رفرمیستها تقریباً همهچیز را متوجه شدهاند، پس فقط کافیست {برای نترساندنشان} از بازی کردن با مطالبات و نقدها و لفاظیهای تند و تیز دست کشید و سپس به یک ضربت حزب «انقلابی» تودهای را ساخت.
در واقع رفرمیسم که تحت فشار رویدادها خود را انکار میکند و فاقد هرگونه برنامه و تاکتیک انقلابی است، با تلقینِ اینکه فرایند نوزایی انقلابی حزبشان محقق شده، تنها میتواند کارگران را با لالایی خواندن به خواب ببرد.
اشکال جدید مبارزه
۸. برای یک مارکسیست انقلابی، مبارزه علیه رفرمیسم اکنون تقریباً به طور کامل جای خود را به مبارزه علیه سانتریسم داده است. صرفاً مقابل هم قرار دادنِ مبارزۀ قانونی با غیرقانونی، ابزارهای مسالمتآمیز با خشونت و دمکراسی با دیکتاتوری در اکثر موارد موضوعیت خود را از دست دادهاست. چون رفرمیستِ هراسان در همان حال که خود را انکار میکند، آماده است که «انقلابیترین» فرمولها را بپذیرد. منتها تا جایی که این فرمولها موظفشان نکند که از دودلی و تردید و سیاستِ انتظار گسست قاطعانه کنند. مبارزه با فرصتطلبانِ پنهان یا پشت نقاب میبایست اساساً به حوزۀ نتیجهگیری عملی از شروط انقلابی انتقال یابد.
قبل از آنکه جداً حرفهای سانتریستها را دربارۀ «دیکتاتوری پرولتاریا» بپذیریم، باید خواهان دفاع جدی آنها در برابر فاشیسم، گسست کامل از بورژوازی، ساخت سیستماتیک میلیشیاهای کارگری، آموزشی نظامیشان، ایجاد مراکز دفاعی درونحزبی، کادرهای ضدفاشیست، ممنوعیت حضور خائنان سندیکالیست و پارلمانی و پادوهای بورژوازی و حرفهپرستها و غیره از صفوفشان باشیم. دقیقاً در همین زمین است که نبرد اصلی با سانتریسم باید انجام بشود. برای موفقیت در این نبرد لازم است که دستمان باز باشد، یعنی نه فقط استقلال کامل تشکیلاتی که موضع انتقادی سفت و سخت خود را در برابر «چپ»ترین شاخههای سانتریسم حفظ کنیم.
رویدادها باعث صفبندیهای دوباره میشوند
۹. بلشویک-لنینیستها در همۀ کشورها باید خصوصیات مرحلۀ جدید مبارزه برای انترناسیونال چهارم را درک کنند. رویدادهای اتریش و فرانسه، تکانۀ قدرتمندی برای آرایش دوبارۀ نیروهای پرولتری در مسیر انقلابی هستند. اماً دقیقاً همین جایگزینی رفرمیسم آشکار با سانتریسم در سطح جهانی، یک انگیزۀ نیرومند و جذاب برای گروهبندیهای چپ سانتریست نظیر حزب کارگران سوسیالیست آلمان و حزب سوسیالیست مستقل هلند است که تا همین دیروز قصد داشتند با بلشویک-لنینیستها متحد شوند. این فرایند دیالکتیکی در ظاهر امر میتواند چنین تداعی کند که گویا جناح مارکسیست از تودهها «منزوی» شده است. چه توهم حقیرانهای! نوسان سانتریسم میان راست و چپ، از ماهیت آن سرچشمه میگیرد. هنوز هم دهها و صدها مورد از چنین اپیزودهایی در مسیر ما خواهند بود. منتها ترس از پیشروی فقط به خاطر ناهمواری و ناملایمات مسیر یا فقط به خاطر آنکه همۀ همسفران ما به آخر مسیر نخواهند رسید، نهایتِ سستعنصری است.
وقتی نوسانهای فرصتطلبانۀ جدید متحدان سانتریست ما به مرحلۀ بحرانی یا پایانی (در واقع هر دوی اینها) میرسد، شرایط عمومی برای تشکیل انترناسیونال چهارم بر مبنای بلشویسم حقیقی هرچه بیشتر مساعد میشود.
دنبالهروی سانتریستهای «چپ افراطی» از باقی چپها، دنبالهروی چپها از میانهروها و میانهروها از راستها، درست مثل کسی که دنبال سایۀ خودش باشد، نمیتواند منجر به ایجاد یک سازمان تودهای باثبات بشود: تجربۀ حقارتبار حزب مستقل آلمان دوباره با تمام قوا بازگشته. تحت فشار رویدادها و به کمک نقد و شعارهای ما، کارگران پیشرو از روی نوسانهای اکثر رهبران سانتریست چپ جهش خواهند کرد و اگر ضرورت پیدا کند از روی سر همین رهبران هم خواهند جهید. پیشتاز پرولتاریا در مسیر یک انترناسیونال جدید هیچ پاسخی نخواهند یافت جز همان پاسخی که بلشویک-لنینیستها بر مبنای تجربۀ جهانی در طول ده سال مبارزۀ بیوقفۀ نظری و عملی تشریح کرده یا دارند میکنند.
شروط موفقیت
۱۰. طی سال گذشته نفوذ سیاسی ما در برخی کشورها رشد قابلتوجهی داشته است. ما خواهیم توانست این موفقیتها را طی زمانِ نسبتاً کوتاهی بسط دهیم، منتها مشروط به موارد زیر:
الف. نسبت به فرایند تاریخی پیشدستی نکنیم و به جای بازی قایم باشک، آنچه را که هست بگوییم.
ب. تشریح تئوریک تغییرات اوضاع عمومی که در عصر حاضر غالباً خصلت دگرگونیهای تند به خود میگیرند.
ج. توجه دقیق به حال و هوای تودهها بدون پیشداوری و توهم و خودفریبی تا بتوان بر مبنای تخمین صحیح از نسبت نیروها درون پرولتاریا از فرصتطلبی و همچنین ماجراجویی اجتناب کرد و در عوض تودهها را به پیش و نه به پس راند.
د. هر روز و هر ساعت باید به روشنی به خود پاسخ دهیم که گام عملی بعدیمان چیست. به شکل خستگیناپذیری برای برداشتن این گام تدارک ببینیم و بر مبنای تجارب زنده و پویا، تفاوت اصولی بلشویسم با سایر احزاب و جریانها را به کارگران توضیح دهیم.
وظیفۀ تاریخی بنیادی
ه. خلط نکردن وظیفۀ تاکتیکی جبهۀ واحد با وظیفۀ تاریخی بنیادی ما، یعنی ایجاد احزاب جدید و یک انترناسیونال جدید.
و. چشم نپوشیدن از حتی ضعیفترین متحد، به خاطر اهداف عملی.
ز. زیرنظر داشتن نقادانۀ «چپ»ترین متحد، بهعنوان هماورد و دشمن احتمالی.
ح. نهایت دقت در رفتار با گروهبندیهایی که عملاً دارند جذب ما میشوند؛ گوش سپردن صبورانه و دقیق به نقدها و شبهات و نوسانهایشان؛ کمک به آنها برای تکامل به سمت مارکسیسم؛ نترسیدن از تهدیدها و اولتیماتومها و دمدمیمزاجیشان (سانتریستها همیشه دمدمیمزاج و زودرنج هستند) و در عین حال امتیاز ندادن به آنها بر سر مسائل اصولی.
ط. و یک بار دیگر: نهراسیدن از بیان آنچه که هست.
۲۳ فوریۀ ۱۹۳۴
برگرفته از سایت «گرایش بلشویک-لنینیستهای ایران»
[1] اوتو ولز (Otoo Wels)، رهبر حزب سوسیال دمکرات آلمان