تزهایی دربارۀ انقلاب و ضدّ انقلاب

 
 

لئون تروتسکی (۱۹۲۶)

برگردان: آرام نوبخت

روز ۲۶ نوامبر ۱۹۲۶، در اوج مبارزۀ «اپوزیسیون چپ» با «بلوک» استالین-بوخارین، تروتسکی در دفتر خاطرات خود یک رشته تأملات را در ارتباط با معنا و مفهوم تحولات درحال ظهور، طغیان و فروکش انقلاب، و استیلای ارتجاع استالینیستی با شتاب به رشتۀ تحریر درآورد. «تز»های پیش رو، جوهرۀ تحلیل او را نشان می دهند. این تزها تاکنون تنها یک بار در بین الملل چهارم، اکتبر ۱۹۴۱، و در جُنگ ادبی «عصر انقلاب مداوم» که مدت هاست نوبت چاپ آن به پایان رسیده، منتشر گردیده است.

بخش هایی از این نوشته در دو انتشارات فوق ترجمه و چاپ گردید، با این حال متن کامل در «چالش اپوزیسیون چپ، ۱۹۲۵-۱۹۲۶»، انتشارات پث فایندر، ۱۹۷۳، نیویورک، موجود است.

***

۱- همواره در طول تاریخ از پی هر انقلاب، ضدّ انقلاب به دنبال آمده است. ضدّ انقلاب ها همواره جامعه را به عقب رانده اند، اما نه تا آن حد عقب که به نقطۀ آغازین انقلاب برسد. توالی انقلاب ها و ضدّ انقلاب ها، محصول خصوصیات بنیادی معین در مکانیزم جامعۀ طبقاتی است، یعنی تنها جامعه ای که در آن انقلاب ها و ضدّ انقلاب ها امکان پذیر هستند.

۲- انقلاب بدون مشارکت توده ها ناممکن است. این مشارکت در عوض تنها زمانی ممکن است که توده های تحت ستم، آمال و آروزهای خود برای آینده ای بهتر را با ایدۀ انقلاب پیوند بزنند. از این رو، آمال و امیدهایی که انقلاب موجب می شود، همواره مبالغه آمیز است. این به دلیل مکانیسم جامعۀ طبقاتی، مخمصۀ دهشتناک اکثریت عظیم توده های مردم، نیاز عینی به متمرکز نمودن بزرگ ترین امیدها و تلاش ها به منظور تضمین حتی ناچیزترین پیشرفت و غیره است.

۳- اما از دل همین شرایط، یکی از مهم ترین- و علاوه بر این، یکی از رایج ترین- عناصر ضدّ انقلاب سر بیرون می آورد. پیروزی های به دست آمده در مبارزه، با انتظارات توده های وسیع واپس مانده ای که برای نخستین بار در مسیر انقلاب بیدار شده اند، هماهنگ نیست و در ماهیت امور، نمی تواند به طور مستقیم هماهنگ باشد. فروریختن توهمات این توده ها، چرخش آن ها به سوی روزمرگی و پوچی، همان قدر یک جزء لازم دورۀ پسا انقلابی است که حرکت طبقات یا اقشار «خرسند» شرکت کننده در انقلاب به سوی اردوگاه «نظم و قانون».

۴- ضمن ارتباط تنگاتنگ با این فرایندها، فرایندهایی موازی با خصلتی متفاوت و تاحدود زیادی متضاد در اردوگاه طبقات حاکم رخ می دهد. هوشیاری توده های وسیع واپس مانده، تعادل معمول طبقات حاکم را برهم می زند، آن ها را از حمایت مستقیم و همین طور اطمینان محروم می سازد، و بنابراین انقلاب را قادر می کند بیش از آن چه که بعداً بتواند حفظ کند، به دست بگیرد.

۵- فروریختن توهم بخش قابل توجهی از توده های تحت ستم در فردای دستاوردهای انقلاب، و - مستقیماً در همین ارتباط- کاهش انرژی و فعالیت سیاسی طبقۀ انقلابی، موجب احیای اطمینان درمیان طبقات ضدّ انقلابی می شود- چه آن هایی که به واسطۀ انقلاب سرنگون شده اما به طور کامل درهم نشکسته اند، و چه آن هایی که در مرحله ای معین به انقلاب یاری رساندند، اما با انکشاف بیش تر انقلاب به اردوگاه ارتجاع بازگردانده شدند ]...[

۲۰- نادیده گرفتن این واقعیت خطاست که پرولتاریای امروز (۱۹۲۶) نسبت به دورۀ انقلاب اکتبر و سال های متعاقب آن، کم تر پذیرندۀ چشم اندازهای انقلابی و کلی گویی های وسیع است.

حزب انقلابی نمی تواند به شکل منفعلانه خود را با هر چرخش در احساسات توده ها منطبق کند. اما نباید تغییر و تحولات را که بنا به علل ژرف تاریخی رخ می دهد، نادیده بگیرد.

۲۱- انقلاب اکتبر، به مراتب بیش از سایر دوره ها در تاریخ، بزرگ ترین آمال و آرزوها را در میان توده های مردم، و به خصوص توده های پرولتر، برانگیخت.

پس از مصایب و بلایای بی اندازۀ سال های ۱۹۱۷ تا ۱۹۲۱، توده های پرولتر به طور قابل توجهی موقعیت خود را بهبود بخشیده اند. این بهبود را گرامی می دارند و امید به تکامل بیش ترش دارند. اما در عین حال تجربه شان به آن ها نشان داده که این بهبود تا چه حد تدریجی است، به طوری که اکنون تنها آن ها را به استاندارد زندگی پیش از جنگ بازگردانده است. این تجربه، از اهمیتی بی حدّ و حصر برای توده ها، به ویژه نسل قدیمی تر برخوردار است. آن ها به طور محتاط تر و شکاک تر بزرگ شده اند، کم تر واکنش مستقیم به شعارها دارند، کم تر پذیرندۀ کلی گویی های عمده هستند. این حال و هوا که پس از تحمل عذاب جنگ داخلی و پس از موفقیت های دوران بازگشت اقتصاد آشکار شد، هنوز با چرخش های جدید در میان نیروهای طبقاتی خنثی نشده است. این حال و هوا، بستر سیاسی اصلی حیات حزب را تشکیل می دهد. این ها حالاتی هستند که گرایش به بورکراسی- به عنوان عنصری از «نظم و قانون» و «آسایش»- بر آن متکی است. تلاش اپوزیسیون برای مطرح کردن پرسش های جدید در پیش روی حزب، دقیقاً با همین حال و هوا دچار مشکل شد.

۲۲- نسل قدیمی تر طبقۀ کارگر که دو انقلاب را پشت سرگذاشت یا آخرین انقلاب را که در سال ۱۹۱۷ آغاز شد به انجام رسانید، اکنون عصبی، خسته و تا حدودی زیاد ترسان از تمامی تشنجات مرتبط با چشم انداز های جنگ، ویرانی، قحطی، بیماری و نظایر این هاست.

درحال حاضر مشغول ساختن یک دیو از تئوری انقلاب مداوم هستند، آن هم مشخصاً با هدف بهره برداری از روانشناسی بخش قابل توجهی از کارگرانی که به هیچ وجه جاه طلب نیستند، اما فربه شده اند، خانواده تشکیل داده اند. البته نسخه ای که اکنون دارد از این تئوری برای این منظور استفاده می شود، به هیچ رو ارتباطی با مشاجرات قدیم ندارد که مدت هاست به آرشیوها سپرده شده اند، بلکه صرفاٌ شبح تشنج های جدید را به پرواز واداشته: «تهاجمات» قهرمانانه، نقض «نظم و قانون»، تهدیدی برای دستاوردهای دورۀ بازسازی، دوره ای جدید از تلاش ها و فداکاری های سترگ، و غیره. دیو ساختن از انقلاب مداوم در اساس چیزی نیست جز گمانه زنی بر مبنای حال و هوای کسانی در طبقۀ کارگر، از جمله اعضای حزب، که از خودراضی، فربه، و شِبه محافظه کار شده اند.

۲۴- نسل جوان، که تنها اکنون درحال رشد است، فاقد تجربۀ مبارزۀ طبقاتی و خشم انقلابی لازم است. این نسل برخلاف نسل قبلی برای خودش کاوش نمی کند، بلکه بلافاصله وارد محیطی از قوی ترین حزب و نهادهای حکومتی، سنت حزبی، اتوریته، دیسیپلین و غیره می شود. فعلاً این وضعیت کار را برای ایفای نقش مستقل از سوی نسل جوان دشوارتر می سازد.

۲۵- به موازات فرایندهای اشاره شده در بالا، رشد شدیدی در نقش گروهی خاص از بلشویک های قدیم در حزب و دستگاه دولت وجود داشته است؛ این افراد در دورۀ ۱۹۰۵، اعضای حزب بودند یا فعالانه با آن همکاری داشتند؛ سپس در دورۀ ارتجاع، حزب را ترک کردند، خود را با رژیم بورژوایی وفق دادند و مناصب کم و بیش برجسته ای در درون آن به دست آوردند؛ مانند کل روشنفکری بورژوایی، حامی «دفاع طلبی» بودند و همراه با همان ها، در انقلاب فوریه به جلو هل داده شدند (انقلابی که در آغاز جنگ، حتی رؤیای آن را هم نمی دیدند)؛ این افراد مخالفین سرسخت برنامۀ لنینیستی و انقلاب اکتبر بودند، اما پس از تحقق پیروزی یا تثبیت رژیم جدید، یعنی زمانی که روشنفکران بورژوا دست از خرابکاری برداشتند، به حزب بازگشتند. این عناصر ... طبیعتاً عناصری محافظه کار هستند. آن ها عموماً مدافع ثبات، و عموماً مخالف هرگونه اپوزیسیون هستند. تعلیم و تربیت جوان حزب اساساً در دست آن هاست.

۲۶- اتخاذ رسمی تئوری «سوسیالیسم در یک کشور» به معنای پذیرش تئوریک چرخش های تاکنون صورت گرفته، و نخستین گسست علنی از سنت مارکسیستی است.

۲۷- عناصر مناسبات بورژوایی در این موارد نهفته است: الف) موقعیت دهقانان که خواهان بارگشت زمین داران نیستند، اما هنوز از لحاظ مادی علاقه ای به سوسیالیسم ندارند (از همین روست اهمیت پیوندهای سیاسی ما با دهقانان فقیر)، ب) حال و هوای اقشارقابل توجهی از طبقۀ کارگر، پایین آمدن انرژی انقلابی، فرسودگی نسل قدیمی تر، افزایش وزن خاص عناصر محافظه کار.

 

http://www.marxists.org/archive/trotsky/1926/xx/revo.htm  

 
 

آرشيو لئون تروتسکی