مبارزه در راه گفتار فرهیخته

 
 

لئون تروتسکی

(مه ۱۹۲۳)

برگردان: مراد شیرین

مقدمه: در شمارۀ ۱۵ «دفترهای کارگری سوسياليستی»، نوشته ای تحت عنوان «برنامۀ عمل صالح يا کارگران؟» به امضای «هاوار» چاپ شد. به دنبال اعتراضاتی از طرف چند تن از خوانندگان نشريه به چاپ کلمه ای مستهجن در نوشتۀ «هاوار»، از اين فرصت استفاده کرده و بحث مبارزه با بی فرهنگی در درون جنبش کارگری سوسياليستی را باز می کنيم.

متن خلاصۀ شدۀ مقالۀ زير در «نظم کارگر»، شمارۀ ۶، ارديبهشت ۱۳۶۲ چاپ گرديد. طرف داران «نظم کارگر» چند نامه در رابطه با ضرورت باز کردن بحث مسألۀ رايج بودن کلمات و اصطلاحات مستهجن در زبان روزمرۀ توده ها، و حتی طبقۀ کارگر، از کارگران هوادار دريافت کرده بودند. متأسفانه بسياری از «کمونيست»هایی که در آن مقطع در درون جنبش کارگری فعال بودند، يا به اين مسأله بی اعتنا بودند و يا حتی مشتاق باز توليد اين نحوۀ صحبت بودند.

استفاده از واژه های رکيک، نه فقط مانع رشد شخصيت و فرهنگ کارگران است، بلکه مانع عمده ای بر سر راه تحول مبارزۀ طبقاتی است، و به اين دليل اين بحث اهميتی ملموس پيدا می کند. در وهلۀ اول، کلمات زشت، عملاً ديواری نفوذ ناپذير بين مردان و زنان ايجاد کرده است، که مانع مهمی بر سر راه اتحاد پرولتاريا، و تحول سياسی و تشکيلاتی زنان کارگر در کارخانه هاست. در وهلۀ دوم، کلمات زشت، آگاهانه يا ناآگاهانه، به معنای تحقير شخصيت يک ديگر، و عملاً نافذ هم بستگی آهنين طبقاتی است. روی هم رفته اين نتيجه ای جز تضعيف روحيۀ مبارزه ی جمعی نمی تواند داشته باشد، و به همين دليل مبارزۀ طاقت فرسایی عليه استفادۀ اين واژه ها بايد صورت گيرد.

در اين جا برای اولين بار متن کامل اين مقاله را که توسط تروتسکی در ۱۵ مه ۱۹۲۳ نگاشته شد (و در «پراودا» ۱۶ مه چاپ گرديد) منتشر می کنيم. اميدواريم که سهمی برای پيش بُرد اين بحث، که بی شک تا فرا رسيدن  جامعۀ بی طبقه ادامه خواهد داشت، ايفا کند.

***

مبارزه در راه گفتار فرهیخته

اخيراً در يکی از روزنامه هایمان خواندم که در يکی از مجامع عمومی کارگران کارخانۀ کفش سازی «کمون پاريس»، قطع نامه ای مبنی بر خودداری افراد از فحاشی، و جريمه کردن کسانی که حرف های ناسزا و غيره می گويند گذرانده شده است.

در اوضاع پر تلاطم کنونی اين يک حادثۀ کوچک است، ولی حادثه ای بسيار گويا. ولی اهميت اين ابتکار کارخانۀ کفش سازی، بستگی به اين دارد که چه عکس العملی در داخل طبقۀ کارگر بر می انگيزد.

دشنام زدن و فحاشی، ميراث دوران بردگی و حقارت است. دورانی که ارزشی برای شخصيت انسان ها قائل نبودند- شخصيت خود و شخصيت ديگران. به طور اخص اين در مورد فحاشی در روسيه صدق می کند. دوست دارم از واژه شناسانمان، زبان شناسانمان و متخصصين فولکلورمان بشنوم که آيا زبان ديگری هم هست که در آن دشنام هایی اين طور زشت، حقارت آميز و بی ادبانه وجود داشته باشد. تا آن جایی که خود می دانم، هيچ چيز، يا تقريباً هيچ چيز، مانند آن خارج از روسيه وجود ندارد. فحاشی در روسيه، در «اعماق پایين جامعه» نتيجۀ يأس، تلخ کامی، و مهم تر از  همه بردگی بدون اميد و بدون راه فرار بود. از سوی ديگر فحاشی در طبقات بالا، فحش هایی که از گلوی اشرافيت و مقامات بيرون می آمد، محصول حاکميت طبقاتی، غرور برده دار، و قدرت خدشه ناپذير بود. گفته می شود که ضرب المثل ها، فهم و شعور توده ها را در خود می گنجاند- ضرب المثل های روسی ذهنيت نادان و خرافاتی توده ها و برده صفتی آنان را هم نشان می دهند. يک ضرب المثل روسی می گويد «فحش به يقه که نمی چسبد». اين ضرب المثل نشان می دهد چگونه مردم ما، نه فقط بردگی را پذيرفته اند، بلکه به حقارت آن تسليم شده اند. دو جريان دشنام دهی در روسيه-        دشنام دهی ارباب، عالی رتبگان، پليس، و گردن کلفتان، و دشنام دهی  تودۀ گرسنه، نوميد، و زجر کشيده- تمام زندگی ما را با اين شکل نازل  واژه های توهين آميز آغشته کرده است. اين ميراثی است که از گذشته به انقلاب رسيده است.

ولی انقلاب، در وهلۀ نخست بيدار شدن شخصيت انسانی در توده هاست- توده هایی که قرار بود شخصيت نداشته باشند. علی رغم بعضی موارد از بی رحمی و سخت گيری خونين در روش ها، انقلاب در وهلۀ اول و مهم تر از همه چيز، برخاستن بشريت و حرکت به جلو است. انقلاب با محترم شمردن ارزش هر فرد و افزايش پيگير اهميت برای ضعيف ترين افراد جامعه، مشخص می شود. يک انقلاب لياقت اسمش را ندارد، اگر با تمام قوا، توانایی و منابعی که در اختيار دارد، به زنان- زنانی که در گذشته دچار بردگی دو یا سه برابر بودند- کمک نکند که در راه ترقی فردی و اجتماعی حرکت کنند. يک انقلاب، لياقت اسمش را ندارد، اگر بيشترين توجه ممکن را به کودکان نکند- نسل آينده ای که انقلاب برای آنان صورت می گيرد. و چگونه می توان روز به روز، حتی اگر شده کم کم، زندگانی جديد مبتنی بر احترام متقابل- اعتماد به نفس، و برابری واقعی زنان به عنوان کارگران همکار، و تربيت مؤثر و عالی کودکان، ايجاد کرد، در صورتی که محيط ما اين طور لبريز از صدای گوش خراش غرش، فش فش، آواز، و پژواک، حرف های زشت، فحش و دشنام، برده و ارباب باشد؟ فحاشی ای که هيچ کس را معاف نمی دارد و در هيچ مرزی متوقف نمی شود. مبارزه با «ناسزا گفتن» يک شرط حيات فرهنگ معنوی جامعه است، همان طور که پيکار با کثافات، حشرات و انگل های موذی، شرط ايجاد بهداشت جسمانی است.

ريشه کن کردن کامل حرف ها و کلمات زشت، کار آسانی نيست. چرا که گفتار بی ملاحظه ريشه های عميق روانی دارد، و محصول محيط های اجتماعی واپس مانده و بی فرهنگ است. ما بی شک از ابتکار کارگران کارخانۀ کفش سازی استقبال می کنيم. و قبل از هر چيز برای ترويج کنندگان اين جنبش نوين فرهنگی پشت کار آرزو می کنيم. عادت های روانی ای که نسل به نسل منتقل می شوند و تمام جو زندگی را پُر می کنند. خيلی سرسخت و سمج هستند. و از سوی ديگر، همان طور که بارها برایمان در روسيه اتفاق می افتد، ما يک هجوم تند به جلو می آوريم، نيروهایمان را تحت فشار می آوريم، و بعد می گذاريم که کارها مانند روش سابق در جا بزند.

اميدواريم که زنان کارگر- مخصوصاً آنان که در صفوف کمونيست ها هستند- از ابتکار کارگران کارخانۀ «کمون پاريس» فعالانه پشتيبانی کنند. اين يک قاعدۀ کلی است- که البته استثنا هم دارد- که مردانی که حرف های ناسزا به کار می برند، به ديدۀ استهزا و تحقير به زنان می نگرند، و هيچ توجهی هم به کودکان ندارند. اين فقط به توده های محروم از فرهنگ مربوط نمی شود، بلکه در مورد عناصر پيش رفته و حتی در مورد به اصطلاح مسئولين نظام اجتماعی حاضر نيز کاملاً صدق می کند. اين غيرقابل انکار است که اشکال تکلم قديمی و پيشا انقلابی هنوز، شش سال پس از اکتبر مورد استفاده قرار دارند، و در بين مقامات «بالا» متداول هستند. وقتی که مقامات ما از شهرها دور هستند، به خصوص از مسکو، آنان به نحوی استفاده از گفتار سخت و شديد را به عنوان وظيفۀ خود حساب می کنند. از قرار معلوم آنان فکر می کنند که اين روشی است برای تماس گيری نزديک تر با دهقانان. زندگی ما در روسيه شامل ناموزونی های بسيار برجسته ای است- در اقتصاد همانند همه چيز ديگر. در خود مرکز کشور، نزديک به مسکو، کيلومترها مرداب و راه های غيرقابل عبور وجود دارند- و نزديک به آن ها ممکن است کارخانه ای از لحاظ تجهيزات تکنيکی پيش رفته که مورد تمجيد يک مهندس اروپایی يا آمريکایی باشد، قرار گرفته باشد. ناموزونی های مشابهی در زندگی ملی ما نيز بسيارند. در کنار نزول خوار غارت گر و ظالم مانند زمان قبل از انقلاب، که به نحوی از انحا هنوز خود را نگاه داشته، و به  کلاه برداری پوشيده و آشکار مشغول است و پستی و طمع کاری خود را حفظ کرده است- ما بهترين کمونيست های طبقۀ کارگر را می بينيم که زندگی خود را به طور روزمره وقف اهداف انقلاب در هر کشوری کرده، حتی برای کشوری که آن را روی نقشه نمی توانند پيدا کنند.

علاوه بر اين ناموزونی های اجتماعی- کند ذهنی حيوان صفتی و بالاترين درجۀ ايده آليزم انقلابی- ما شاهد ناموزونی های روانی در افراد مشخص نيز هستيم. برای مثال مرد کمونيست داريم که خود را وقف اين جنبش کرده، ولی زنان برای او فقط «جنس لطيف» بوده و به هيچ وجه آنان را جدی نمی گيرد. يا ممکن است پيش بيايد که يک کمونيست، که در بسيار موارد اصالت کمونيستی خود را نشان داده، هنگام صحبت دربارۀ ناسيوناليزم، حرف های ارتجاعی عجيب و غريبی را بيان کند. برای توضيح اين امر بايد توجه داشته باشيم که ابعاد گوناگون آگاهی بشر، به طور موازی و هم تراز تکامل پيدا نمی کنند- اين روند تدريجی است. روان بشر طبيعتاً بسيار محافظه کار است، و تغييرات ضروری که بر اثر خواست ها و فشارهای اجتماعی در آن پديد می آيند، اول آن نقاطی از ذهنيت را تحت تأثير قرار می دهند که مستقيماً با مطلب سر و کار دارند.

در روسيه، در دهه های اخير، تحول سياسی و اجتماعی، به گونه ای بسيار غيرعادی، و با جست و خيزهای محيرالعقولی، صورت گرفته است. و اين خود عامل بی نظمی و اغتشاش کنونی که فقط محدود به اقتصاد و سياست هم نيست، است. همين عيب های اساسی در انديشۀ بسياری از افراد خود را  نشان می دهند، که محصول آن ترکيب عجيبی است از انديشه ها و نظرات پيش رفته، بسيار سنجيده و پختۀ سياسی، مخلوط با عادات و رفتار و برخورد، و تا حدودی افکاری که ميراث مستقيم قوانين خانوادگی آباء و اجداد ماست. قاعدۀ صحيح در رابطه با آموزش و خودآموزی، به طور کلی، و به خصوص در داخل حزب ما، و قبل از همه در بالاترين رده های آن، بايد هم گون و يک دست کردن جبهۀ ايدئولوژيک، باشد. يعنی پرورش تمام ابعاد آگاهی و شخصيت، با روش مارکسيستی. البته مسأله بسيار پيچيده است و فقط با آموزش و کتاب حل نمی شود: ريشۀ تناقضات و ناهم گونی های روانی در بی نظمی و اغتشاش محيط افراد وجود دارد. بالأخره ذهنيت از طريق زندگی تعيين می شود. ولی اين وابستگی ای نیست که به طور محض مکانيکی و اتوماتيک باشد: زنده و متقابل است. پس مسأله را بايد از زوايای مختلف بررسی کرد- يکی از راه ها همان راهی است که کارگران کارخانۀ «کمون پاريس» پيش گرفته اند. برای آنان آرزوی بيشترين موفقيت را داريم.

پيکار با ناسزا گفتن خود بخشی از مبارزه برای خلوص، روشنی، و زيبایی زبان روسی است.

افراد خرفت ارتجاعی ادعا می کنند که انقلاب، اگر تا حالا زبان روسی را به کل ضايع نکرده باشد، به زودی اين کار را به اتمام خواهد رساند. در واقع امروزه مقدار عظيمی از کلمات و اصطلاحات رايج تصادفی به وجود آمده اند، و بسياری از آن ها اصطلاحات دهاتی غيرضروری هستند، و برخی هم اساساً با روح زبان ما ناسازگارند. با وجود اين، افراد خرفت ارتجاعی در مورد آيندۀ زبان روسی- مانند کليۀ ديگر موارد- اشتباه می کنند. زبان ما، از درون اين غليان انقلابی، قوی تر، پرشورتر و شاداب تر، لطيف تر و کاراتر بيرون خواهد آمد. زبان مطبوعاتی ما، که در دوران قبل از انقلاب گرفتار تحجر بوروکراتيک و ليبرالی بود، به نقد بسياری از اصطلاحات زنده و پويا، گوياتر و غنی تر شده است. ولی در طی اين سال های پرتلاطم، موانع زيادی نيز بر سر راه تحول زبان ما ايجاد شده است، و يکی از پيشرفت های فرهنگی ما در اين خواهد بود که هم اصطلاحات و کلمات به درد نخور، مخصوصاً آن هایی را که با روح زبان ما سازگاری ندارند، به دور بريزيم، و در عين حال، کلمات و واژه های مکتسب دوران انقلاب را، که ارزش آن ها بی حد و حصر است، بايد دست نخورده و سالم نگاه داريم.

زبان، ابزار انديشه و تفکر است. دقيق صحبت کردن و صحيح صحبت کردن شرايط ضروری تفکر دقيق و صحيح هستند. در کشور ما طبقۀ کارگر، برای اولين بار در تاريخ، به قدرت رسيده است. طبقۀ کارگر انباری غنی، از تجربۀ کار و زندگی، اندوخته است، و هم چنين زبانی متکی بر آن تجربيات دارد. ولی پرولتاريای ما تعليم و آموزش کافی در خواندن و نوشتن ابتدایی- از آموزش ادبی و فرهنگی بگذريم- نديده است. و به همين دليل است که طبقۀ کارگر، که اکنون طبقۀ حاکم جامعه است، که هم برای خود و هم بر اساس ماهيت اجتماعی خود، بايد حافظ نيرومند اصالت و زيبائی زبان روسی در آينده باشد، با قدرت و انرژی کافی عليه وارد شدن کلمات جديد مغلوط، نامأنوس، و گاه نفرت انگيز در زبان، مبارزه نمی کند.

احمقانه و زشت است که به جای چند هفته يا چند ماه بگوييم، «يک جفت هفته» يا «يک جفت ماه». اين اصطلاحات به جای غنی کردن زبان، آن را فاسد می کنند: در اين ميان کلمۀ «جفت» معنای واقعی خود را (معنایی که در عبارت يک جفت کفش دارد)، از دست می دهد. بسياری از اصطلاحات و کلمات غلط به علت ورود کلمات خارجی، با تلفظ غلط وارد زبان ما شده اند. بسياری از کارگران به جای «ديسک» می گويند «ديکس»، به جای «پيستون» می گويند «پستون»، به جای «رگلاژ» می گويند «رکلاج»، و غيره. اين غلط ها، در دوران قبل از انقلاب هم کم نبودند. ولی امروز، ظاهراً دارند حق ريشه و حق شهروندی در زبان ما پيدا می کنند.

متأسفانه به علت يک نوع غرور بی جا کسی اين غلط ها را تصحيح نمی کند. اين اشتباه بزرگی است. پيکار در راه آموزش و فرهنگ، تمام امکانات و منابع زبان روسی را، با تمام غنا، انعطاف و ظرافت آن، در اختيار عناصر پيشروی پرولتاريا قرار خواهد داد. برای حفظ عظمت اين زبان بايد تمام اصطلاحات و کلمات غلط را از گفتار روزمره ريشه کن کرد. زبان هم نياز به بهداشت دارد. و طبقۀ کارگر، حتی بيشتر از ساير طبقات به يک زبان سالم و شاداب نياز دارد: او، برای اولين بار در تاريخ، شروع به انديشۀ مستقل در بارۀ طبيعت، زندگانی و شالوده های آن ها کرده است. و برای انديشه کردن نياز به ابزار يک زبان روشن و نافذ دارد.

 

 http://www.marxists.org/archive/trotsky/women/life/23_05_16.htm

 
 
 

آرشيو لئون تروتسکی