فرهنگ کارگری چیست و آیا چنین چیزی امکان پذیر است؟لئون تروتسکی (١٩٢٣)ترجمه : ژاله سهندرونویسی شده برای بایگانی فلسفه / تاریخ ، با مجوز در اینجا منعکس گردیده است. --------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- هر طبقه حاکمی فرهنگ خود را، و در نتیجه هنر خود را ایجاد می نماید. تاریخ استنادی است بر فرهنگ برده داری شرق، ادوار کلاسیک باستانی، فرهنگ فئودالی قرون وسطی اروپا و فرهنگ بورژوازی که در حال حاضر بر جهان حکمرانی می نماید. از این نیجه گیری می شود که پرولتاریا نیز باید فرهنگ و هنر منحصر به خود را بیافریند. با این حال، این سوال به آن سادگی ای که در نگاه اول به نظر می رسد نیست. جامعه ای که در آن برده داران طبقه حاکم بوده اند، برای قرنها و قرنهای های بسیاری وجود داشته است. این در مورد فئودالیسم هم صدق میکند. فرهنگ بورژوازی را، اگر کسی آنرا به تنهایی از زمان ظهور پر تلاطمش که از دوره رنسانس آغاز گردید محاسبه نماید، به پنج قرن میرسد، اما تا قرن نوزدهم و یا به درستی در نیمه دوم آن است که به اوج شکوفا یی خود میرسد. تاریخ نشان می دهد که شکل گیری فرهنگ نوینی که دور محور یک طبقه حاکم صورت می گیرد زمان قابل توجهی را طلب می نماید و تنها در دوره ماقبل زمانی که دوره انحطاط و زوال سیاسی آن طبقه حاکم آغاز می شود تکامل آن به اتمام میرسد. آیا پرولتاریا به اندازه کافی برای ایجاد یک فرهنگ “پرولتری” وقت خواهد داشت ؟ بر خلاف رژیم برده داران، لردهای فئودال و بورژوازی، پرولتاریا به دیکتاتوری خود تنها به مثابه یک دوره کوتاه گذار نگاه می کند. وقتی که ما همه دید گاه های بیش از حد خوش بینانه را در مورد گذار به سوسیالیسمِ نفی میکنیم، بر این تاکید می کنیم که دوره انقلاب اجتماعی، در مقیاسی جهانی، نه برای ماهها و سالها، بلکه برای دهه ها به طول خواهد انجامید- برای دهه ها و نه قرن ها و قطعا نه برای هزاران سال. آیا پرولتاریا در طی این زمان می تواند فرهنگی نوین بیافریند؟ این سوال مشروع به شک است، زیرا دوران انقلاب اجتماعی، دوران مبارزات طبقاتی بی امانی ست که در آن نه سازندگی نو، بلکه تخریب بیشترین جای را برای خود درآن اشغال خواهد کرد. در هر میزانی، انرژی خود پرولتاریا به طور عمده صرف تسخیر، تحکیم و حفظ و تقویت قدرتش خواهد گردید که بتواند به بهترین وجهی به نیازهای مبرم موجود و ادامه مبارزه پاسخ بگوید. در هر صورت در طی این دوره انقلابی ست که طبقه کارگر به اوج هیجان و کمال خصلت طبقاتی خود دست می یازد و در امتداد این مدار تنگ است که امکان بازسازی برنامه ریزی فرهنگی محدود می گردد. از سوی دیگر، هر چه رژیم جدید بیشتر و بیشتر از اتفاقات غیر منتظره سیاسی و نظامی مصون بماند، شرایط برای ابداعات فرهنگی اش مطلوب تر خواهد گردید. پرولتاریا بیشتر و بیشتر جذب جامعه سوسیالیستی می گردد، و از ویژگی های طبقاتی اش خود را آزاد میسازد و بدینسان ست که به پرولتاریا بودن خود پایان می دهد. به عبارتی دیگر در آنجا بدون تردید بر سر ابداع یک فرهنگ نوین، یعنی ساخت و سازی در مقیاسی تاریخی در دوره دیکتاتوری پرولتاریا پرسشی وجود نخواهد داشت. بازسازی فرهنگی که زمانی آغاز خواهد گشت که نیاز به چنگال آهنین دیکتاتوری بی همتای پرولتاریا در تاریخ محو شده باشد، یک خصلت طبقاتی ندارد. به نظر می رسد که این منجر به رسیدن به این نتیجه می شود که هیچگاه فرهنگی پرولتری وجود نداشته و هرگز نخواهد داشت و در واقع هیچ دلیلی هم برای تاسف خوردن بابت آن نیست. پرولتاریا بدست آوردن قدرت را تنها به منظور بر اندازی ابدی فرهنگ طبقاتی و دستیابی به فرهنگ انسانی می خواهد. به نظر میرسد که ما مکررا این موضوع را فراموش می کنیم . مباحث بدون فرم در مورد فرهنگ پرولتری، بمثابه آنتی تزی در نقطه مقابل فرهنگ بورژوازی، آبشخوری برای شناسائی کاملا غیر انتقادی سرنوشت تاریخی پرولتاریا میشوند تا برای بورژوازی. یک روش سطحی و خالصآ لیبرال مقایسه اشکال تاریخی هیچ وجه مشترکی با مارکسیسم ندارد. بین توسعه تاریخی بورژوازی و طبقه کارگر مقایسه ای واقعی وجود ندارد. توسعه فرهنگ بورژوازی چندین قرن قبل از آنکه بورژوازی قدرت دولتی را با استفاده از یک سلسله انقلابات به دست گیرد آغاز گردید. حتی زمانی که بورژوازی طبقه سوم بود و تقریبا محروم از حق و حقوقش همواره نقشی بزرگ و بالنده در همه زمینه های فرهنگی ایفا نمود. این امر به ویژه در زمینه معماری صدق میکند. کلیساهای گوتیک به طور ناگهانی تحت تأثیر الهامات مذهبی ساخته نشدند. بنای کلیسا گوتیک کلن، معماری و مجسمه سازی آن، دست آورد مجموعه ای از تجربیات معماری بشریت از عصر حجرست که با عناصر تجربی سبک نوین آمیخته شده و بیانگر فرهنگی عصر خودش است که در تجزیه و تحلیل نهایی ساختار اجتماعی و تکنیک آن عصر است. اصناف پیش از بورژوازی ( دوران قرون وسطی) سازندگان حقیقی سبک گوتیک بوده اند. هنگامیکه این سبک بالید و قدرتمند گردید، یعنی هنگامیکه غنی تر گردید، بورژوازی از راستای مرحله گوتیک گذشت و آگاهانه و فعالانه سبک معماری خاص خود را نه برای کلیسا، بلکه برای ساختن کاخ های خود ابداع نمود. با زیر بنای خود که بر سبک گوتیک استوار شده بود، به سبک دوران باستانی گراییده، بخصوص به معماری رم و آفریقای شمالی، و همه این دستاورد ها را در اوضاع و شرایط و احتیاجات شهری جامعه نوین بکار بست، بدینگونه است که (رنسانس در پایان سه دهه اول قرن پانزدهم در ایتالیا به وجود آمد). متخصصین شاید تعداد آن عناصری را که رنسانس به سبک باستانی و آن عناصر دیگری را که به سبک گوتیک مدیون بوده، شمرده و شاید استدلال و بحث بکنند که کدام سو قوی تر است. اما رنسانس فقط زمانی آغاز می شود که طبقه اجتماعی نوینی که هم اکنون بطور فرهنگی اشباع گردیده، به اندازه کافی احساس قدرت نموده و از زیر یوغ طاق گوتیک بیرون جهیده و به هنر گوتیک به مثابه آن بستری بنگرد که موادش را به عاریت از پیشین گرفته تا آنرا به خدمت خود در آورده واز تکنیک گذشته برای اهداف هنری خود بهره بجوید. این اصل در مورد همه هنر های دیگرهم صدق میکند، اما با یک فرق که هنرهای آزاد به دلیل انعطاف پذیری بیشتر و وابستگی کمتر شان به اهداف و مصالح سودمندانه، دیالکتیک متوالی اسلوب را با چنین منطق ثابتی که معماری دارد آشکار نمی نمایند. از زمان رنسانس و شروع اصلاحات اجتماعی که زمینه بسیار مساعد تری را برای شرایط سیاسی و فکری بورژوازی در جامعه فئودالی ایجاد نمود، تا زمان انقلاب که قدرت را به طبقه بورژوازی (در فرانسه) انتقال داد، سه تا جهار قرن از رشد نیروهای مادی و فکری بورژوازی در فرانسه گذشته بود. انقلاب کبیر فرانسه و جنگهایی که زاییده آن بود بصورت مو قتی سطح فرهنگ مادی را کاهش داد. اما بعدها رژیم سرمایه داری خود را بمثابه امری طبیعی و ابدی مستحکم نمود. بنابراین پروسه بنیادی رشد فرهنگ بورژوازی و متبلور شدن آن در یک سبک توسط ویژگی های بورژوازی به مثابه یک طبقه متصرف و استثمار کننده معین گردید. بورژوازی نه تنها بصورت مادی در درون جامعه فئودالی توسعه یافت، خود را در اشکال مختلف در احاطه آینده در آورد و ثروت را در دستان خود متمرکز نمود، بلکه روشنفکران را هم به سمت خود جذب کرده و بنای فرهنگی خود (مدارس، دانشگاه ها، آکادمی، روزنامه ها، مجلات) را مدتها قبل از آنکه آشکارا دولت را در تصرف خود درآورد بنیاد نمود. کافی است به یاد آورید که بورژوازی آلمان، با تکنیک غیر قابل مقایسه، فلسفه، علم و هنر خود اجازه داد که قدرت دولتی در دست طبقه فئودال بوروکراتیک تا اواخر ۱۹۱۸ باقی بماند و تصمیم گرفت، یا به عبارت درست تر تنها زمانی مجبور گردید قدرت را در دست خود بگیرد که پایه های مادی فرهنگ آلمان شروع به گسستن و سقوط کردن نمود . اما یکی ممکن است پاسخ دهد: که هزاران سال طول کشید تا اینکه هنر برده داری آفریده شود و فقط صدها سال برای هنر بورژوازی، پس چرا هنر پرولتری نمی تواند در دهها سال ایجاد گردد؟ بنیاد تکنولوژیکی زندگی درحال حاضر یکسان نیست و در نتیجه میزان سرعتش هم متفاوت است. این ایراد، که در نگاه اول به نظر قانع کننده میرسد، در واقع معمای مسئله را نادیده می گیرد. بدون شک، در توسعه جامعه جدید، آن زمان خواهد آمد که اقتصاد، حیات فرهنگی و هنر بزرگترین انگیزه را درآینده اتخاذ بنمایند. درحال حاضر ما فقط می توانیم که تخیلات خود را در تحقق یافتن سرعت اشان بپرورانیم. جامعه ای که بحران و تنگنا و نگرانی فراهم آوری نان روزانه افراد را از بین می برد، که در آن رستوران های عمومی اش، غذای خوب، سالم و گوارا برای همگان آماده می کنند که انتخاب بنمایند، که در آن رختشوی خانه های عمومی، ملافه و البسه همگان را به تمیزی می شویند و که در آن بچه ها، همه بچه ها بخوبی تغذیه می شوند و قوی و خوشحالند، و که در آن عناصر بنیادی علم و هنر را به مثل آلبومین و هوا و گرمی و حرارت خورشید جذب میکنند، در جا معه ای که صنعت برق و رادیو دیگر به مثل امروز نیست، بلکه از منابع قدرتمند و پایان ناپذیری به وجود خواهند آمد که با فشار یک دکمه مرکزی بکار می افتند، جامعه ای که دیگر درآن سخنگویان بیهوده وجود ندارند و نیروی قدرتمند شفابخش نفس آزاد گشته - تماما بسوی درک تحول و بهبود جهان هدایت می گردند – در چنین جامعه ای، توسعه پویای فرهنگی با همه آنچه در گذشته پیش رفته است قابل مقایسه نیست. اما همه اینها بعد از یک صعود دراز مدت و سخت که هنوز در پیش روی ما است، حاصل خواهد گردید. و ما فقط داریم در مورد آن دوره صعود صحبت می نماییم. اما آیا لحظات حاضر پویا نیستند؟ در بالا ترین درجه اینطور است، اما پویایی اش در سیاست متمرکز شده است. جنگ و انقلاب پویا بودند ولی بصورت گسترده ای تحت هزینه تکنولوژی و فرهنگ. این حقیقت دارد که جنگ سلسله دراز مدتی از ابداعات فنی ایجاد نمود. اما فقری که بو جود آورد، کاربرد عملی این ابداعات را برای مدت زیادی مختل نمود و به همراه آن امکان انقلابی نمودن زندگی را. این در مورد رادیو، هوانوردی و کشفیات فنی بسیار دیگری صدق میکند. از سوی دیگر انقلاب زمینه را برای جامعه ای جدید مهیا می کند ولی این را با روشهای جامعه کهن، با مبارزه طبقاتی، با خشونت، با تخریب و نابودی انجام میدهد. اگر انقلاب کارگری پیش نیامده بود، بشریت با تناقضاتش خویشتن را حلق آویز میکرد. انقلاب جامعه و فرهنگ را نجات داد اما از طریق بیرحمانه ترین عمل. تمامی نیروهای فعال در سیاست و مبارزه انقلابی متمرکز گشتند، و همه چیزهای دیگر به زمینه های اطراف رانده شدند و هر چیز دست و پا گیری ظالمانه در زیر پا لگد مال گشتند. در این فرایند، البته جریان جزر و مد وجود دارد; کمونیسم نظامی با NEP تعویض میشود، که به نوبه خود، از مراحل مختلفی عبور خواهد نمود. اما در ذات خود، دیکتاتوری پرولتاریا یک سازمان برای تولید فرهنگ جامعه جدید نمی باشد، بلکه یک سیستم انقلابی نظامی است که برای آن مبارزه می نماید. این را کسی نباید فراموش نماید. ما فکر می کنیم که مورخین آینده نقطه اوج جامعه کهن را در دوم اوت سال ۱۹۱۴ ثبت خواهند نمود، زمانی که قدرت جنون آمیز فرهنگ بورژوازی، دنیا را به آتش و خون یک جنگ امپریالیستی کشاند. سر آغاز تاریخ نوین بشریت از ۷ نوامبر ۱۹۱۷ تاریخ گذاری خواهد گردید. ما فکر می کنیم که مراحل اساسی توسعه بشری تا حدودی به شرح زیر برقرار خواهد شد: تاریخچه’ ماقبل تاریخ انسان بدوی، تاریخ باستان، که صعود اش مبتنی بر برده داری بود; قرون وسطی، بر اساس بردگی زراعی; سرمایه داری با استثمار دستمزد رایگان و در نهایت، جامعه سوسیالیستی، که، بگذارید امیدواریم باشیم انتقال بی درد سری باشد به یک جامعه اشتراکی بدون دولت. در هر صورت، بیست، سی، یا پنجاه سال انقلاب جهانی پرولتری خود را به عنوان سخت ترین صعود از یک سیستم به سیستمی دیگر در تاریخ به ثبت خواهد رساند، اما نه در هیچ موردی در غالب یک عصر مستقل فرهنگ پرولتری. در حال حاضر، در این سال های تمدید قوا، ممکن است به توهماتی در این مورد در جمهوری شورایی ما دامن زده شود. ما مسائل فرهنگی را در دستور روز قرار داده ایم. با طرح مشکلات امروز مان و چشم انداز آن برای آینده ای دور، می توان خود را در راستای طولانی گذشت زمان به سوی فرهنگ پرولتری مجسم نمود. اما اهمیت ندارد که چقدر بناسازی فرهنگی میتواند مهم و حیاتی باشد وقتی که آن تماما به رویکرد اروپا و انقلاب جهانی بستگی دارد. ما همانند قبل، تنها سربازانی در صحنه مبارزات هستیم. ما برای یک روز در اینجا مستقر گشته ایم، پیراهن هایمان باید شسته شوند، موهای مان باید کوتاه و شانه زده شوند، اما مهمترازهرآن چیز دیگری، تفنگهایمان باید تمیز و روغن زده شوند. تمامیت فعالیت اقتصادی و فرهنگی امروز ما چیزی بیشتر از به نظم اوردن خودمان در بین دو صحنه نبرد و دو کارزار نیست. نبردهای اصلی ما در پیش روی مان است و ممکن است خیلی هم دور نبوده باشند. عصر ما هنوز عصر فرهنگی نوین نیست بلکه تنها پیش درآمدی به آن است. ما قبل ازهرچیزدیگری، باید مهمترین عناصر فرهنگ قدیمی را به آن وسعتی که بتواند ما را حداقل، قادر به پیمودن راه برای یک فرهنگ نوین بنماید از لحاظ سیاسی تصاحب کنیم. این موضوع به خصوص زمانی روشن می شود که یک نفر مشکل را آنطور که باید باشد در کاراکتر جهانی اش مورد ملاحظه قراردهد. پرولتاریا، یک طبقه متصرف کننده نبوده و باقی خواهد ماند. این به تنهایی دستیابی به آن دسته از عناصر فرهنگ بورژوازی را که به موجودیت انسانی برای همیشه وارد شده بود را خیلی زیاد محدود نمود. در درکی معین، یکی واقعاً ممکن است که بگوید پرولتاریا نیز، حداقل پرولتاریای اروپایی، عصر رفرم خویش را داشته است. این در نیمه دوم قرن نوزدهم به وقوع پیوست زمانیکه بدون آنکه دست به تلاشی مستقیم برای بدست آوردن قدرت دولتی بزند، تحت سیستم بورژوازی مطلوب ترین موقعیت حقوقی را برای توسعه خود تسخیر نمود. اما در وهله اول، برای دوره رفرم (پارلمانتریسم و اصلاحات اجتماعی) که عمدتا همزمان است با دوره تاریخی بین الملل دوم، طبقه کارگر را قادر به اینکار نمود تقریبا به همان اندازه دهه های بسیاری که به قرن بورژوازی اجازه داد. در وهله دوم، پرولتاریا، در طول این دوره مقدماتی، به هیچ وجه نه تبدیل به یک طبقه ثروتمندتر شد و نه قدرت مادی را در دست خود متمرکز نمود. بالعکس، از نقطه نظر اجتماعی و فرهنگی، بیشتر و بیشتر دچار بدبختی شد. بورژوازی کاملا مسلح به فرهنگ زمان خود، به قدرت رسید. پرولتاریا، از سوی دیگر، فقط کاملا مسلح به نیاز حاد فائق آمدن بر فرهنگ، قدرت را بدست می گیرد. مشکل پرولتاریایی که قدرت را تسخیر کرده است اول از همه شامل اینست، که دم و دستگاه فرهنگ – صنایع، مدارس، انتشارات، مطبوعات، تئاتر، و غیره را – که قبلا در خدمتش نبوده است به تسخیر خود در آورد و بدین ترتیب مسیری فرهنگی را برروی خویش بگشاید. وظیفه ما در روسیه بدلیل فقر و تمامیت سنن فرهنگی ما و تخریب مادی که توسط حوادث دهه گذشته شکل گرفته، پیچیده است. پس از تسخیر قدرت و بعد از تقریبا شش سال مبارزه برای حفظ و تحکیم آن، پرولتاریای ما مجبور است که تمام انرژی خود را معطوف به ایجاد ابتدایی ترین شرایط موجود مادی و ارتباط با ABC فرهنگ نماید - ABC در معنای واقعی و تحت اللفظی کلمه. بی دلیل نیست که ما تا فرا رسیدن دهمین سالگرد رژیم شوروی سوادآموزی عمومی را در دستور عمل خودمان قرار داده ایم. واقعی و تحت اللفظی کلمه. بی دلیل نیست که ما تا فرا رسیدن دهمین سالگرد رژیم شوروی سوادآموزی عمومی را در دستور عمل خودمان قرار داده ایم. ممکن است یکنفر اعتراض کند که من موضوع فرهنگ پرولتری را در مفهوم بسیار گسترده ای بکار می برم. که اگرچه ممکن است که تماما وبصورت توسعه یافته ای فرهنگ پرولتری وجود نداشته باشد، با این وجود طبقه کارگر شاید موفق به گذاشتن مهر خود بر فرهنگ گردد پیش از آنکه در یک جامعه سوسیالیستی استحاله شود. چنین اعتراضی قبل از هر چیزی باید بمثابه یک عقب نشینی جدی از موضعی تلقی شود که گویا فرهنگ کارگری ای وجود خواهد داشت. این نباید مورد پرسش قرار بگیرد، پرولتاریا اما در طول زمان دیکتاتوری خود، مهر خود را بر فرهنگ خواهد زد. بهرحال، این یک خواسته متفاوتی از فرهنگ پرولتری به مفهوم یک سیستم توسعه یافته و به طور کامل هماهنگ از دانش و هنر در تمام زمینه های عملی مادی و معنوی است. برای ده ها میلیون نفر از مردم که برای اولین بار در تاریخ مهارت در خواندن و نوشتن و محاسبه یافته اند، این به خودی خود یک واقعیت فرهنگی جدید ست واز اهمیت بسیاری برخوردار است . جوهر فرهنگ نوین، اشرافی و برای یک اقلیت ممتاز نخواهد بود، بلکه فرهنگی توده ای، جهانی و عمومی خواهد بود. کمیت به کیفیت تبدیل خواهد گشت، با رشد کمیت فرهنگی، خیزشی درسطح آن و تغییری در کاراکتر آن به وقوع خواهد پیوست. اما این فرایند، تنها از طریق یک سری مراحل تاریخی گسترش خواهد یافت. بدان درجه ای که این بتواند موفقیت آمیز باشد، خصلت طبقاتی پرولتری را تضعیف و بدین طریق اساس فرهنگ پرولتری را از بین خواهد برد . اما قشر فوقانی طبقه کارگر چگونه خواهد بود؟ در مورد پیشگامان فکری اش؟ آیا کسی می تواند که نگوید در این محافل، اگرچه محدود، امروز گسترش یک فرهنگ پرولتری در حال وقوع است ؟ آیا ما آکادمی سوسیالیست نداریم؟ پروفسورهای انقلابی؟ تقصیر بعضی ها در این است که این پرسش را بطریقی بسیار انتزاعی مطرح میکنند. این ایده اینگونه به نظر می رسد که گویا ممکن است یک فرهنگ پرولتری را با روش های آزمایشگاهی بوجود آورد. شالوده فرهنگی در واقع در جایی بافته میشود که روابط و تبادلات روشنفکران یک طبقه و خود طبقه بهم پیوسته میخورند. فرهنگ بورژوازی - فنی، سیاسی، فلسفی و هنری، با تبادل بورژوازی و مخترعانش، رهبران، متفکران و شاعرانش، توسعه داده شد. خواننده نویسنده را خلق کرد و نویسنده خواننده را. این در درجه ای غیر قابل قیاس تری یک حقیقت در مورد پرولتاریا است، چرا که اقتصاد، سیاست و فرهنگش تنها بر اساس فعالیت های خلاق توده ها می تواند ساخته شوند. وظیفه اساسی روشنفکران پرولتری در آینده نزدیک، صرف نظر از عدم وجود عینی اش، نه تشکیل انتزاعی ای از یک فرهنگ نوین، بلکه بنا نهادن فرهنگ ایستایشی معینی است که سیستماتیک، با برنامه و، البته منتقدانه عناصر اساسی فرهنگی را که هم اکنون موجود است به توده های عقب مانده منتقل نمایند. غیر ممکن است که بتوان به ایجاد یک فرهنگ طبقاتی در پشت سر یک طبقه دست یازید. و برای آنکه فرهنگ را با همکاری با طبقه کارگر و در تماس نزدیک با اعتلای عمومی تاریخی اش بنا نهاد، سوسیالیسمِ باید پایه گذاری شود اگرچه با ناهمواری انجام پذیرد. در این فرایند، ویژگی های طبقاتی جامعه قوی تر نخواهند گشت، بالعکس با نسبت مستقیم با موفقیت انقلاب، شروع به اضمحلال کرده و ناپدید خواهند گشت. اهمیت رهایی گری دیکتاتوری پرولتاریا در این واقعیت است که به طور موقت – و فقط برای مدت کوتاهی ست – که ابزاری است برای پاکسازی مسیر راه و بنا نهادن یک جامعه بدون طبقات و فرهنگی که مبتنی بر همبستگی است. برای آنکه ایده یک دوره فرهنگ ایستایشی را در پیشرفت طبقه کارگر بصورت مشخص تری توضیح بدهم، اجازه دهید که نه توالی تاریخی طبقات را، بلکه نسلها را در نظر بگیریم. تداوم آنها در این واقعیت بیان شده است که هر کدام از این جوامع با توجه به یک جامعه در حال توسعه و نه انحطاط، گنجینه های خود را به دست آورد های فرهنگی گذشته می افزایند. اما قبل از آنکه بتوانند این کار را انجام دهند، هر کدام از نسل های جدید باید از یک مرحله کار آموزی عبور نمایند. این فرهنگ موجود را تصاحب کرده و آن را در طریق و راه و روش خود تغییر شکل میدهد، بیشتر یا کمتر آنرا از آنچه که نسل گذشته داشته است، متفاوت میسازد. اما این تخصیص، هنوز یک خلاقیت نو نیست، یعنی این آفرینش ارزش های فرهنگی نوین نیست، بلکه تنها یک پیش فرضی برای آنها است. تا میزان معینی، آنچه که گفته شده است نیز ممکن است در سرنوشت توده های کارگری که بسوی دوران سازی کار خلاق بر پا خاسته اند، اعمال گردد. تنها این را باید اضافه کرد که پرولتاریا قبل از آنکه از مرحله کار آموزی فرهنگی خارج گردد، از پرولتاریا بودنش دست خواهد کشید. ما همچنین نباید فراموش کنیم که لایه فوقانی بورژوازی زمین دار (third estate) کارآموزی فرهنگی خود را در زیر سقف جامعه فئودالی سپری نمود; در حالی که هنوز دردرون زهدان جامعه فئودالی بود از نظر فرهنگی از حاکمان قدیمی زمین دار پیشی گرفته و قبل از آنکه قدرت را به دست بگیرند مبدل به محرکان فرهنگی گشتند. این متفاوت است با مسئله پرولتاریا به طور اعم و پرولتاریای روسیه به طور اخص. پرولتاریا مجبور است که قدرت را به دست گیرد قبل از آنکه عناصر اساسی فرهنگ بورژوازی را تصاحب نماید; او مجبور به سرنگونی جامعه بورژوازی، با خشونت انقلابی ست، به همین دلیل که جامعه به او اجازه نمی دهد که به فرهنگ دست یابد. طبقه کارگر، تلاش میکند که دستگاه دولتی را به پمپ قدرتمندی برای رفع تشنگی فرهنگی توده ها مبدل نماید. این وظیفه از اهمیت تاریخی غیرقابل قیاسی برخوردار است. اما اگر کسی کلمات را سهواً بکار نبرد٫ این هنوز به مثابه ایجاد یک فرهنگ خاص پرولتری نیست. "فرهنگ پرولتری" ، "هنر پرولتری" و غیره ...، از هر ده مورد، سه مورد بطور غیر انتقادی در تعیین نمودن فرهنگ و هنر جامعه کمونیستی آینده استفاده شده است، از هرده مورد، دو مورد، برای مشخص کردن این واقعیت که فقط گروه های خاصی از پرولتاریا به عناصر جداگانه ای از فرهنگ ماقبل پرولتاریا دست می یابند، و سرانجام، در پنج مورد از هر ده مورد، این نشانگر این است که از این مفاهیم و گفته های تکان دهنده کسی نه میتواند از آن سر بسازد و نه دم . این یک مثال اخیر از میان صد ها مثال دیگر است، جایی که از عبارت “فرهنگ پرولتری” بصورت لا ابالی، غیر انتقادی و خطرناکی استفاده شده است. “پایه های اقتصادی و سیستم رو بنایی متناظر به آن، ” Sizoy می نویسد، " ازویژگی های فرهنگی یک عصر (فئودالی، بورژوازی و یا پرولتری). بدینگونه عصر فرهنگ پرولتری در اینجا در همان سطحی که بورژوازی ست قرار داده شده است. اما آن چیزی که در اینجا عصر پرولتاریایی نامیده شده است یک گذر کوتاه از یک سیستم اجتماعی فرهنگی به سیستم دیگری ست، از کاپیتالیسم به سوسیالیسمِ. استقرار رژیم بورژوازی نیز بدنبال یک دوره انتقالی به انجام رسید. اما انقلاب بورژوازی موفقانه تلاش نمود که سلطه بورژوازی را جاودانه نماید، حال آنکه انقلاب پرولتری هدفش انحلال هر چه زودتر پرولتاریا به مثابه یک طبقه است. طول این دوره کاملاً بستگی به موفقیت انقلاب دارد. آیا این شگفت انگیز نیست که کسی این را فراموش کند و عصر فرهنگی پرولتری را درهمان سطح فرهنگ فئودالی و بورژوازی قرار بدهد؟ اما اگر این بدین صورت است آیا این نتیجه گیری پیش می آید که ما علم پرولتری نداریم؟ آیا ما نباید بگوییم که مفهوم مادی تاریخ و نقد مارکسیستی اقتصاد سیاسی، نشان دهنده عناصر ارزشمند علمی فرهنگ پرولتری هستند؟ البته، مفهوم مادی تاریخ و نظریه ارزش کار برای مسلح کردن پرولتاریا بمثابه یک طبقه و برای علم به طور کلی ازاهمیت غیر قابل قیاسی برخوردار است. در مانیفست کمونیست به تنهایی بیشتر از تمام کتابخانه های تاریخی و تألیفات تاریخی – فلسفی، تفکرات و تحریفات پروفسورها، دانش واقعی وجود دارد. اما آیا کسی میتواند بگوید که مارکسیسم محصول یک فرهنگ پرولتاریایی را نمایندگی می نماید؟ و آیا کسی می تواند بگوید که ما هم اکنون نه تنها در مبارزه سیاسی، بلکه در انجام وظایف گسترده علمی امان نیز داریم از مارکسیسم استفاده می جوییم؟ مارکس و انگلس از صفوف دموکراسی خرده بورژوازی بیرون آمدند، و البته، با همان فرهنگ اش و نه فرهنگ پرولتاریایی، پرورش یافتند. اگر در آنجا طبقه پرولتاریا با اعتصابات اش، مبارزات اش، رنجها و شورشهایش وجود نمی نداشت، هیچ کمونیسم علمی هم البته در آنجا نمیتوانست وجود داشته باشد، زیرا که هیچ ضرورت تاریخی ای برای وجود آن نبود. نظریه اش اما، علمی و نیز سیاسی تماماً براساس فرهنگ بورژوازی شکل گرفت، اگرچه تا پایان پیروزی اش بر علیه آن فرهنگ اعلام جنگ نمود. تحت فشار تناقضات سرمایه داری، عمومی شدن تفکرات دموکراسی بورژوازی، شجاع ترین، صادق ترین، و دور اندیش ترین نمایندگانش، مسلح به تمامی سلاحهای حیاتی علم بورژوازی، به ارتفاع شگفت انگیزی بر انکار آن قد علم نمودند. منشاء مارکسیسم این چنین است. پرولتاریا سلاح خود را یکباره در مارکسیسم نیافت، و نه حتی به طور کامل تا به امروز. این سلاح امروز تقریبا اساسا و به طور انحصاری در خدمت اهداف سیاسی اوست. کاربرد گسترده واقع بینانه و توسعه روشی ماتریالیسم دیالکتیک باز هم به طور کامل در آینده اتفاق خواهد افتاد. تنها دریک جامعه سوسیالیستی، مارکسیسم از اینکه یک سلاح یکجانبه مبارزه سیاسی باشد دست خواهد کشید و به یک ابزار خلاقیت علمی، مهم ترین عنصر و ابزار فرهنگ معنوی مبدل خواهد گردید. همه علوم، در درجه ای بیشتر یا کمتر، بدون شک منعکس کننده تمایلات طبقه حاکم هستند. هرچه علم بیشتر وظیفه خود را معطوف فتوحات عملی طبیعت (فیزیک، شیمی، علوم طبیعی به طور اعم) بنماید، مشارکتش در مسائل غیر طبقاتی و انسانی افزونتر می گردد. هرچقدر علم عمیق تربا مکانیسم اجتماعی استثمار(اقتصاد سیاسی) ارتباط می یابد، و یا هر چه بصورت انتزاعی تری کل تجربه بشری را (روانشناسی، نه در مفهوم تجربی و فیزیولوژیکی اش، بلکه به اصطلاح در مفهوم فلسفی اش) را تعمیم میدهد، بیشتر از خود محوری طبقاتی بورژوازی اطاعت نموده و سهمش ناچیز تر در مجموعه عمومی دانش بشری می گردد. در حوزه علوم تجربی، با توجه به وسعت تعمیمات انجام شده درجات مختلفی از امانت علمی و عینیت وجود دارد. به عنوان یک قاعده کلی، گرایشات بورژوازی، توانست جای خیلی آزادتری در مراتب بالای روش شناسی فلسفی Weltanschauung برای خود اتخاذ نماید. از این رو لازم است که ساختار علم را از پایین به بالا پاکسازی کرد، و یا صحیح تر، از بالا به پایین، به خاطر اینکه از طبقات بالایی آغاز باید نمود. اما این امر ساده لوحانه خواهد بود که فکرکنیم پرولتاریا باید بصورت انتقادی تمام علومی را که از بورژوازی به ارث رسیده است سرهم سازی کند قبل از آنکه در بازسازی سوسیالیسمِ بکار بسته شوند. این بدر ستی همان چیزی است که همراه با اخلاق گرایان آرمانی میتوان گفت: قبل از ایجاد یک جامعه جدید، پرولتاریا باید به عرش اخلاق کمونیستی صعود کرده باشد. در حقیقت، پرولتاریا هم اصول اخلاقی و هم علوم را بصورت رادیکالی بازسازی خواهد نمود، ولی اینکار را بعد از بوجود آوردن جامعه جدید انجام خواهد داد، اگرچه با ناهنجاری انجام بپذیرد. اما آیا ما دریک دایره نادرستی بجلو نمی رویم؟ چگونه کسی می تواند یک جامعه جدید را بر اساس علوم و اخلاقیات گذشته بسازد؟ در اینجا ما باید کمی دیالکتیک به برون بیاوریم، همان دیالکتیکی که ما درحال حاضر بصورت خیلی غیر صرفه جویانه ای وارد شعر بزمی و وارد دفترحسابرسی اداره امان و وارد سوپ کلم و فرنی مان میکنیم. برای شروع کار، پیشاهنگ پرولتاریا به نقاط عزیمت معینی، متد های علمی مشخصی که ذهن آنها را از یوغ ایدئولوژیکی بورژوازی رها سازد، نیاز دارد; او دارد بر اینها غلبه می یابد، درحال حاضر بخشا بر آنان غلبه کرده است. او متدهای اساسی اش را درنبردهای بسیاری در شرایط و صحنه های گوناگونی آزموده است. اما این با علم پرولتری فاصله زیادی دارد. یک طبقه انقلابی نمی تواند مبارزه خود را متوقف نماید صرف آنکه حزب هنوز تصمیم نگرفته است که آیا باید یا نباید فرضیه الکترون ها و یون ها را، نظریه روانکاوی فروید را، اکتشافات جدید ریاضیات در مورد نسبیت و غیره را قبول نماید. این درست است که پرولتاریا پس از فتح قدرت، فرصت بسیار بیشتری برای تسلط بر علوم و بازنگری برآن پیدا خواهد نمود. گفتن این بسیار راحتر از انجام دادنش است. پرولتاریا نمی تواند تا آن زمانی که دانشمندان جدیدش، بسیاری از آنها با شلوارهای کوتاه شان، هنوز درحال انجام وظیفه و تمیز کردن ابزار آزمایش نظریات علمی هستند، بازسازی سوسیالیستی را به تعویق بیندازد. پرولتاریا هر آن چیزی که به وضوح غیر ضروری، نادرست و ارتجاعی است را رد می نماید، و در زمینه های مختلف بازسازی خود، از روش ها و نتیجه گیری های علم امروز استفاده خواهد نمود و آنها را ضرورتاً با درصدی از آلیاژ ارتجاعی طبقاتی که، درآنها موجود است بکار خواهد بست. نتیجه عملی در مجموع و بطورکلی خود را توجیه خواهد نمود، چرا که چنین بکارگیری ای وقتی که توسط یک هدف سوسیالیستی کنترل گردد بتدریج روش و نتایج تئوریک را اداره و انتخاب خواهد نمود. و تا آن زمان دانشمندانی بالغ که تحت شرایط جدید دانش آموخته اند، وجود خواهند داشت. به هرحال، پرولتاریا باید بازسازی سوسیالیستی خود را تا درجه کاملاً بالایی که برای امنیت مادی واقعی و برای جلب رضایت فرهنگی جامعه فراهم آمده است انجام دهد قبل از آنکه قادر به انجام تصفیه کلی علم از بالا به پایین شود. با گفتن این من قصد ندارم که چیزی بر ضد کار انتقادی مارکسیستی که توسط بسیاری و در زمینه های مختلف در محافل کوچک و سمینارها در حال انجام شدن است بگویم. این کار لازم و مثمر ثمر است. این باید به هر طریقی بسط داده شود وعمیقتر گردد. اما باید درک مارکسیستی سنجش مسائل را محفوظ نگه داشت تا اهمیت ویژه چنین تجارب و تلاشهای امروز را در رابطه با مقیاس کلی کار تاریخی امان محاسبه نماییم. آیا موارد فوق بمثابه رد این احتمال است که در دوره دیکتاتوری انقلابی، ممکن است حتی دانشمندان برجسته، مخترعان، نمایشنامه نویسان و شاعرانی وجود داشته باشند که به نظر برسد از صفوف پرولتاریا برخاسته باشند؟ نه بهیچوجه. اما این امرمی تواند بسیار ساده لوحانه باشد که عنوان فرهنگ پرولتری را حتی به با ارزش ترین دستاوردهای فردی نمایندگان طبقه کارگر اطلاق نماییم. نمی توان مفهوم فرهنگ را به یک تغییر کوچک در زندگی روزانه فردی مبدل کرد و موفقیت یک فرهنگ طبقاتی را توسط گذرنامه های پرولتری مخترعین یا شاعران منفرد تعیین نمود. فرهنگ، حاصل جمع آلی دانش و گنجایشی است که کل جامعه، و یا حداقل طبقه حاکم آن را مشخص می نماید. درهمه زمینه های کار انسانی نفوذ و ازآن استقبال کرده و آنها را به سیستم واحدی مبدل می نماید. دستاوردهای فردی، از این سطح فرا رفته و بتدریج به آن ترفیع داده خواهد شد. آیا چنین ارتباط ارگانیکی مابین شعر پرولتری امروز ما و کار فرهنگی طبقه کارگردرکلیت آن وجود دارد؟ این کاملا آشکار است که این چنین نیست. کارگران منفرد یا گروههای کارگری در حال وسعت بخشیدن تماسهای خود با هنری هستند که توسط روشنفکران بورژوازی آفریده شده است و در حال حاضر در حال استفاده از تکنیکهای آن به شیوه ای کاملاً گزینشی هستند. اما آیا این برای هدف بیان کردن جهان پرولتری داخلی خودشان است؟ واقعیت این است که آن به مراتب از همچین چیزی دور است. کار شاعران پرولتری فاقد آن کیفیت آلی است که فقط توسط یک فعل و انفعالات عمیق بین هنر و توسعه فرهنگ به طور کلی تولید می گردد. ما از کارگران با استعداد و تیز هوشی آثاری ادبی داریم، اما آن ادبیات پرولتری نیست. با این حال، ممکن است اثبات شود که آنها برخی از سرچشمه های آنند. این امکان وجود دارد که درکار نسل حاضر، اصول، ریشه ها و سرچشمه های بسیاری پدیدار گردند که برخی از نسلهای آینده بتوانند بخش های مختلفی از فرهنگ آینده را درست به مثل امروز که مورخان هنری تئاتر ایبسن را به رمز و راز کلیسا، و یا امپرسیونیسم و کوبیسم را به نقاشیهای راهبان رد یابی نمودند، رد یابی بنمایند. در صرفه جویی هنر، به مثل صرفه جویی طبیعت، هیچ چیز از دست رفتنی نیست، و همه چیز بطور گسترده ای بهم متصل است. اما در واقع، مشخصاً، وحیاتاً، کار امروز شاعرانی که خاستگاه پرولتری دارند، به هیچ وجه مطابق با برنامه ای که در پشت روند آماده سازی شرایط فرهنگی سوسیالیستی آینده، که روند ارتقاء توده ها است، بجلو نرفته است … Leon Trotsky What Is Proletarian Culture, and Is It Possible (۱۹۲۳) https://www.marxists.org/archive/trotsky/1923/art/tia23c.htm |