[« تد گرانت» روزی را که خبر قتل «تروتسکی» از رادیو پخش شد را به خاطر می آورد.]
"هنوز این خبر، چشمها را اشک آلود می کند"
خشم و غصب و احساس ناامیدی رفقا، در سراسر دنیا غیر قابل تصور بود. استالینیستها نوزده بار سعی کرده بودند تا «تروتسکی» را ترور کنند و این بار موفق شده بودند.
در آنزمان، حوادث جنگ دوم جهانی بسیار حیرت بود بطوری که [ بر خلاف شرایط صلح] مرگ «تروتسکی» نمی توانست اثری بر آن داشته باشد. از اینرو «استالین»، بروی به قتل رساندن «تروتسکی» [ توسط تروریست هایش] در آنزمان حساب باز کرده بود. «استالین» فکر میکرد که در آشفتگی عمومی ناشی از جنگ، قتل «تروتسکی» مورد توجه قرار نمی گیرد. اما قتل «تروتسکی» اثر بزرگی بر روی ما گذاشت و حتی ما را در انگلستان و سطح بین المللی در دنباله روی از او مستعد تر نمود.
بعد از ترور «تروتسکی»، ما کمی «حزب کارگران سوسیالیست آمریکا» را بخاطر اینکه از «تروتسکی» بهتر محافظت نکرده بود نکوهش کردیم؛ البته ما هیچ انتقادی را در سطح عمومی انجام ندادیم.
اما چه عکس العملی بعد از ترور «تروتسکی» از جانب ما صورت گرفت؟ واکنش فوری ما شروع یک کمپین جهت افشای جنایت استالینیست ها بود. اخبار ترور «تروتسکی» به شکل کاملا افتضاح آمیزی در روزنامه ی کارگری حزب کمونیست [استالینیست] توسط «ج. آر. کمپبل» منتشر شد. در این روزنامه درج شده بود که یکی از پیروان «تروتسکی» او را به قتل رسانده است و «استالین» و دستگاه بوروکراتیک او هیچ نقشی در این ترور نداشته است. ما این دروغ را افشا کردیم.
در آنزمان من درگیر «اتحادیه بین المللی کارگران» بودم که در جهت مبارزه بر علیه ی جنگ امپریالیستی ساخته شده بود. ما برای به قدرت رسیدن یک دولت کارگری مبارزه می کردیم که بعد از ملی کردن اقتصاد، اگر لازم شد جنگ انقلابی را بر علیه «هیتلر» سازمان دهد.
بدون وجود «تروتسکی» ما نابینا شده بودیم. «تروتسکی» در بسیاری از موارد حتی از «لنین» هم بزرگ تر بود؛ «تروتسکی» در کارهای تئوریک اش در بین سالهای ۱۹۲۳ و ۱۹۴۰ ضمن توسعه ی مارکسیزم و لنینیزم به آنها عمق بخشید. تجزیه و تحلیل «تروتسکی» در مورد رویدادهای اسپانیا، بطور مشخص انقلاب ۳۷- ۱۹۳۱، فرانسه، انگلستان در زمان اعتصاب بزرگ، چین در سالهای ۲۷-۱۹۲۵ و آلمان در مبارزه بر علیه «هیتلر»، پیروانش را برای مبارزه ای که در پیش رو داشتند، مسلح نمود.
بالاتر از همه، ما بدون «تروتسکی» یک تجزیه و تحلیل [ مدونی] از استالینیزم نداشتیم. نقد «تروتسکی» به «بین الملل کمونیستی» دوباره در جریان حوداث صحت خودش را نشان داد.
ما احساس تاسف شدیدی می کردیم، چراکه شاید بتوان گفت که بهترین اثر «تروتسکی» در آخرین سال عمرش خلق شد. کتاب «تروتسکی»، « در دفاع از مارکسیزم»، در تجزیه و تحلیلش درباره ی شوروی و روند استالنیزم ، صحتش را به اثبات رساند.
«تروتسکی» نشان داد که بوروکراسی یک طبقه، صف بندی جدیدی نیست بلکه انحراف از سوسیالیزمی است که دیگر قادر نیست سوسیالیزم بیاورد. کتاب جالب «تروتسکی» با وجود اینکه در آنزمان و در این مورد نوشته شده بود در سال ۱۹۴۵ انتشار یافت. «استالین» بروی دولتهای انگلیس و امریکا و سایر کشورها فشار اعمال کرد که از انتشار کتاب «تروتسکی» تا پس از جنگ پرهیز کنند. آثار «تروتسکی» یک بنیاد ژرف تئوریک به جنبش [کمونیستی] بخشید. اگر «تروتسکی» برای پنج سال دیگر زندگی می کرد، و آثار اینچنینی را تولید می نمود، بدون شک امتیاز بزرگی برای جنبش کارگری محسوب می شد. اگر «تروتسکی» ترور نمی شد و می توانست در دوره ی پس از جنگ دوم جهانی زندگی کند، نمی توانست در مسیر حوادث، تفاوت بنیادیی بوجود آورد؛ چرا که پیروزی استالینیزم از یک طرف و احیای سرمایه داری از طرف دیگر سبب ممانعت از وقوع انقلابی شده بود که تروتسکی در انتظار وقوع آن بود.
در کشورهای فرانسه، انگلستان، آلمان و سایر کشورها، اگر چیزی که احزب کمونیست نامیده می شدند، احزاب واقعا انقلابی بودند، در آنصورت قادر بودند که انقلاب را در قاره ی اروپا گسترش داده و مشکلات طبقه کارگر را در ابعاد ملی و بین المللی یکبار برای همیشه حل کنند.
اما اگر «تروتسکی» زنده بود، او کارگران را بهتر مسلح می کرد. در صورت زنده بودن «تروتسکی»، دیگر مصیبت مطلقی از جانب افرادی که دعوی پشتیبانی از «تروتسکی» می کردند اما در واقعیت ایده های او را کاملا تحریف می نمودند، وجود نداشت. و اگر «تروتسکی» زنده بود که جنبش را هدایت کند بسیاری از ضایعات و خساراتی که ناشی تجزیه های جنبش بودند، دیگر وجود خارجی نداشتند.
«تروتسکی» به تحلیل ما از شرایط موجود کمک شایانی کرد. نتایج آن تحلیل بر تحکیم سرمایه داری در کشورهای صنعتی و تثبیت قدرت استالنیزم در کشورهای اروپای شرقی و شوروی برای یک مدت زمان موقت که حالا دیگر سپری شده، تاکید می کرد. این تئوری «تروتسکی» کاملا متحقق شد و حتی بطور فزون تری در طی سال ۱۹۹۰به اثبات خواهد رسید. به طور مشخص اخباری که از شوروی می آید - حرکت کاملا ضد انقلابی ی که «گورباچف» جهت باز گرداندن سرمایه داری در پیش گرفته- نشان می دهد که چقدر تجزیه و تحلیل «تروتسکی» از استالنینزم و روندی که در شرف وقوع در جهان است، صحیح بوده است.
همانطور که «تروتسکی» پیش بینی نمود، بوروکراسی برای حفط امتیازاتش وادار می شود به سوی سرمایه داری چرخش نموده و به طور آشکار در کنار ضد انقلاب قرار گیرد. بوروکراتها سعی دارند از افرادی مانند «بوش»، «تاچر» و «کوهل» کمک بگیرند. خیلی تهوع آور است وقتی می بینید که چطور «گورباچف» چاپلوسانه در مقابل امپریالیستها ها از خود فروتنی نشان می دهد. در بحره ی زمانی ی که آغاز شده، با اینکه استالینیزم پیشتر در شوروی و بلوک شرق فرو پاشیده است، سرمایه داری در [کشورهای غربی نیز] رو به انحطاط و زوال خواهد رفت.
در پنجاه سال گذشته، ما ضمن بنیاد نهادن و عمق بخشیدن به ایده های «تروتسکی»، جنبشی را ساختیم که سرانجام باعث تغییر و دگرگونی حزب کارگر و اتحادیه های کارگری در انگلستان و سطح بین المللی خواهد شد.
حتا هم اکنون هم که به گذشته باز می گردیم، به زمانی که «تروتسکی» ترور شد، چشمانمان اشک آلود می شود. «تروتسکی» چه فداکاری بزرگی کرد. در حالیکه خانواده اش کشته شدند، رفقایش، بلشویکهای قدیمی، همگی نابود شدند و این یک پیروزی برای استالینیزم و رفرمیزم بود، با تحمل همه ی این مشکلات هرگز ضرورت کار برای آماده سازی کادرهای انقلابی جهت تکامل هر چه بیشتر جنبش را متوقف نکرد.
بر اساس ایده های تروتسکی و در عین حال توسعه و ژرفا بخشیدن به آنهاست که ما به سوی پیروزی پیش می رویم.
( این نوشته اولین بار در روزنامه ی میلیتانت، مورخه هفدهم اگوست ۱۹۹۰ انتشار یافت)